بیان سخن قائلین به زیادت صفات بر ذات
و اما دستۀ دیگری که به تعدد اوصاف و زیادت آنها بر ذات قائل شده اند، یک دسته از آنها که قدری عاقل هستند قائل شده اند به اینکه ولو اوصاف زاید بر ذات است لکن هم اوصاف و هم ذات قدیم است.
و دستۀ دیگر از آنها کسانی هستند که اوصاف را زاید بر ذات و حادث می دانند.
اما کسانی که به قول آنها قبلاً اشاره شد، اصلاً منکر اوصاف بوده و می گفتند: حضرت احدیت تنها ذات قدیمی داشته بدون اینکه دیگر اوصافی داشته باشد؛ چه آنها عین ذات و چه زاید بر ذات باشد، بلکه ذات نایب مناب صفات است، و آن آثاری که از علم مطلوب است، از ذات ساخته است و آن آثاری که از قدرت مطلوب است از ذات بر می آید.
خلاصه: مثل نایب الحکومه در اعتبارات که حاکم نیست ولی کار او را انجام داده و قائم مقام اوست.
و مطابق این سخن را قاضی سعید قمی گفته است؛ گرچه وی در خصوصیتی که داشته است بی نظیر است؛ چون با اینکه انظار عرفانی وی به حالی که برای محیی الدین عربی اتفاق می افتاده است می رسیده، در عین حال با این متانت و صائبیت نظر عرفانی، طوری توانسته است خود را در قم حفظ کرده و با مقدسین قم سازش نماید که مورد تکفیر واقع نشده و قضاوت قم را تکفل نموده است.
و الحاصل: قاضی سعید با عقل و کمالی که داشته گفته است: اثبات اوصاف مقتضی آن است که آنها زاید بر ذات باشد و لذا معنی ندارد که برای حضرت حق اثبات
[[page 132]]
اوصاف نماییم، بلکه کمال توحید سلب صفات از اوست و معنای «الله عالم»: انّه لیس بجاهل است و معنای «الله حیّ»: انّه لیس بمیّت است و معنای «الله قادر»: انّه لیس بعاجز است و هکذا. و این حرف را به استاد خود نسبت داده است و ظاهراً استاد وی که این سخن را گفته است فیض نبوده، بلکه احتمالاً ملای تبریزی بوده که قاضی هم از او و هم از فیض تلمذ نموده است. چنانکه کتاب کلید بهشت که اکنون به معاونت مشکاة به نام قاضی سعید به چاپ رسیده است، هر کسی که به مذاق
[[page 133]]
قاضی آشنا باشد می داند که این کتاب از او نیست؛ چنانکه در سیاحة البوستانیه گفته شده که این کتاب از ملای تبریزی است.
و بالجمله: قاضی این حرف را به استاد خود نسبت داده که حقیقت وصف این است که زاید بر ذات باشد؛ چون حقیقت آن «کون الشی ء علی حال» است و اگر علم صفت او باشد باید از باب ثبوت شی ء لشی ء باشد. و همچنین قدرت؛ زیرا قدرت وصف است و وصف، کون الشی ء علی حال است و حقیقت وصف غیر حال مضاف به شخص نیست. پس به خاطر اینکه ذات حق، محل عروض عوارض نگردد؛ لذا ناچار باید گفت: ذات حق حقیقتی صرف و خالی از اوصاف و نایب مناب نعوت است و صفات وی مانند صفات اشخاص موجود نیست که ذاتی و وصفی باشد و در مقابل وصف عالم، حقیقتی غیر از حقیقت قدرت باشد. البته مسلم است که حقیقة القدرة غیر از حقیقة العلم است و حقیقة العلم غیر از حقیقة الحیاة است. هذا کله آنچه قاضی سعید گفته است و شاید در این اعتقاد از استاد خود تبعیت نموده است.
[[page 134]]