شکل
برای هر جسم بسیط فلکی یا عنصری یک شکل طبیعی است. و آن شکل کره است؛ زیرا طبع و طبیعت که صورت نوعیه است در جسم بسیط، واحد است و طبق قاعدۀ «الواحد لا یصدر منه الاّ الواحد» از فاعل واحد در قابل واحد که ماده است، جز فعل واحد صادر نمی شود.
از طرفی همۀ اَشکال غیر از کرویت، مضلّع می باشند، مثلاً مربع مضلّع است و مخروط، نقطه و قاعده و سطح دارد و همچنین استوانه. بنابراین سایر اشکال از قبیل مربع و مکعب و استوانه و غیر آنها چون دارای خط و سطح و نقطه هستند واحد نیستند و چون واحد نیستند از فاعل واحد در قابل واحد صادر نمی شوند.
قوای قاسره، از قبیل بادها و بارانها زمین را از شکل کرۀ حقیقی خارج نموده اند؛ زیرا وقتی باد می وزد شنها را حرکت داده و در یک جا جمع می کند و آنجا مرتفع می شود و همچنین به واسطۀ بارانها شیارها و درّه ها در زمین ایجاد می شود و چون طبع زمین مقتضی یبوست است و آن یبوست حافظ شکل طبیعی است بعد از زوال شکل طبیعی یبوست زمین باقی است و لذا آن یبوست شکلی را که به واسطۀ قاسر حاصل شده است، بالعرض حفظ می نماید.
با توجه به اینکه اقتضای طبیعی اجسام و زمین کرویت است، توهم دوام قسر نشود با اینکه قسر دائمی در عنایت الهی محال است؛ زیرا اگر خداوند طبیعتی را با اقتضائی خلق فرماید آن اقتضا در رسیدن طبیعت به کمال دخیل است، چون نوع قسر دائم
[[page 526]]است و آن درعقل است. و به عبارت دیگر، نوع قسر به تعاقب افراد قسر در عقل باقی است، ولی اشخاص و مصادیق قسر، فانی و زایل می باشند.
و بالجمله: مرحوم حاجی در نظم فرموده است: قوۀ قسریه، ارض را از کرویت ـ مگر در حس ظاهر ـ اخراج نموده است، ارض در حس ظاهر دارای شکل کره است؛ زیرا اگر جسم کسی بر ارض محیط باشد آن را به صورت کره می بیند؛ چنانکه انسان در حس نارنج را کره می بیند و حال آنکه اگر به اندازۀ مویی از کرۀ حقیقی بردارند از کرویت حقیقی بیرون می رود ولی کرۀ عرفی و حسی چنین نیست. بنابراین زمین با این گودی و بلندی و کوه و دره، کرۀ حسی است؛ چون نسبت ارتفاع اعظم جبال به کرۀ ارض مانند نسبت یک هفتم عرض یک دانه جو به کره ای است که قطر آن یک ذراع باشد.
[[page 527]]