باب ششم تجرد نفس ناطقه انسانی

حجت اول بر تجرد نفس

کد : 114979 | تاریخ : 13/06/1395

حجت اول بر تجرد نفس[2]

‏اگر کلام را در اموری که تقسیم در آنها عقلاً محال است فرض کنیم، مثل باری‏‎ ‎‏سبحانه و وحدت و بسایطی که از آنها مرکبات تألیف می شوند ـ چون مرکب به بسایط‏‎ ‎‏منحل می شود و واحد در هر کثرتی موجود است ـ علم متعلق به آن بسایط، احتیاج به‏‎ ‎‏محلی دارد که ما به آن محل «نفس» می گوییم.‏

‏پس اگر آن علم به بسایط، منقسم باشد، هر کدام از آن اقسام یا علم می باشند و یا‏‎ ‎‏علم نمی باشند؛ اگر اجزاء علم نباشند، مجموع آنها هم علم نخواهد بود. بلکه باید‏‎ ‎‏گفت: علم عبارت از هیئت حاصله از اجتماع اجزاء است. سپس نقل کلام به این‏‎ ‎‏هیئت حاصله می کنیم و اگر این هیئت، قبول قسمت کند، پس هیئت حاصله،‏‎ ‎‏اجزایی خواهد داشت و اگر آن اجزاء علم، علم باشند، لابد برای آن علوم،‏‎ ‎‏متعلقی می باشد. اگر متعلق هر یک از آنها همان متعلق علم قبل از قسمت باشد،‏‎ ‎‏لازم می آید جزء شی ء مساوی با کل آن باشد. و اگر متعلق هر یک از اجزاء، جزئی از‏‎ ‎‏آن بسیط باشد، لازم می آید آنچه را بسیط فرض کرده بودیم، بسیط نباشد و این خلف‏
‎[[page 7]]‎‏است. پس نتیجه می دهد این علمی که در ما هست و متعلق آن بسیط است،‏‎ ‎‏بسیط بوده؛ پس محل آن باید بسیط و مجرد باشد. پس ثابت می شود که در ما چیز‏‎ ‎‏بسیط و مجردی است که «نفس» می باشد.‏

‎ ‎

‎[[page 8]]‎

  • )) اسفار، ج 8، ص 260.

انتهای پیام /*