استدلال ابوالبرکات بغدادی بر حدوث نفس
ابوالبرکات برای حدوث نفوس دلیل دیگری اقامه کرده است و حاصلش این است که اگر نفوس قدیم باشند ـ البته ناگفته نماند که مراد از قدم، قدم ذاتی نیست بلکه مراد قدم زمانی است ـ از دو حال خالی نیست: یا در ازل و قدیم به ابدان متعلق بوده اند، سپس به ابدان دیگر متعلق شده اند که تناسخ لازم می آید و تناسخ باطل است. و اگر قبلاً متعلق نبوده اند، لازم می آید وجودشان معطّل و عاطل و باطل مانده باشد؛ و این هم از مبدأ محال است که موجودات عاطل خلق فرموده باشد.
آخوند می فرماید: این دلیل ابوالبرکات مخدوش است، و از آن سه جواب می دهد.
جواب دوم آخوند از ابوالبرکات این است که: تعطیل وقتی لازم می آید که نفوس قبل از ابدان، جهت نفسیت داشته باشند و قبل از ابدان و مادامی که با آلت در بدن کار نکنند، اصلاً نفسیت ندارند؛ یعنی از مجردات عالم حساب می شوند و هر طور که مجردات باشند اینها هم همان طور هستند، حالا کارش چه باشد برای ما معلوم نیست؛ چون ما کارهای مجردات را نمی دانیم.
و بالجمله: نفوس قبل از تعلق به ابدان مثل عقول مجرده بوده اند و جهت نفسیت بعد از تعلق به ابدان درست می شود و چون شغل نفس، تصرف و تدبیر در ابدان است، قبل از این تدبیر، نفس نیستند.
جواب سوم آخوند این است که: آن تناسخی باطل است که نفسی از بدن مادی به بدن مادی دیگری وارد شود، واماتناسخ از بدن مثالی به بدن مادی، بطلانش ثابت نشده است.
[[page 97]]ناگفته نماند: معلوم نیست آخوند در این جواب اخیر چه اراده کرده است؟ اگر آنچه ظاهر این جواب ثالث است مراد باشد، محمول بر این است که بشر مصون از خطا نیست، و ممکن است از طغیان قلم باشد والاّ در قوس نزولی، وحدت منثلم نیست تا اینکه فیض به این دار کثرت طبیعت نازل شود. و اگر در این سیر، وحدت جمعی محفوظ مانده باشد معنی ندارد که قائل به بدن مثالی باشیم؛ زیرا بدن مثالی در سیر صعودی مکتسب می شود و نفس، بدن مثالی را از همین دار طبیعت کسب می نماید و این از مرابحات دار طبیعت است. چنانکه در سابق به این معنی اشاره شد که بدن مثالی در آغاز نبوده، سپس بعد از اینکه مادۀ متحصّصه در سیر به راهی افتاد که به طور لا بشرط از مواقف جمادی و نباتی و حیوانی به درجۀ انسانی می رسد و از علقه به مضغه، و از آن به مراتب دیگر تا اول درجۀ احساس لمسی، و بعد قوای دیگر، و بعد خیال، و بعد تجرد عقلانی پیدا می شود؛ بدن مثالی بنا به عقیدۀ جمعی، همان احساس لمسی است و به عقیدۀ آخوند قوۀ خیالی می باشد، البته اینها از ثمرات شجرۀ طبیعت است و قبل از این عالم، وحدت در مراحل سیر نزولی دست نخورده است.
بالجمله: در مراتب نزول ممکن نیست مراتب دیگر نفس به جز در عالم طبیعت به طور کثرت باشد و طبیعت داری است که کثرت از اینجا سرچشمه می گیرد و مثار کثرت اینجاست و تفرقه از اینجا شروع می شود، و اینجا محل خطیئه است، و اینجاست که شقّ العصا می شود.
و به همین جهت است که می توان گفت: خطای نفس آدمی همین بود که نظر به این مرتبۀ کثرت کرد و به مجازات این نظر، از «جمعی» گرفتار «فرقت» شد تا هبوط از جنت وصل، به دار فرقت دنیا حاصل گردید؛ و معنای «هبطت الیک من المحلّ الارفع» همین است.
[[page 98]]