باب هشتم ابطال تناسخ نفوس و ارواح و رد ادله قائلین به تناسخ

بیان تناسخ صعودی و نزولی

کد : 115032 | تاریخ : 13/06/1395

بیان تناسخ صعودی و نزولی

‏تناسخ نزولی آن است که گفته اند:‏‎[1]‎‏ آن جمله از ارواح انسانها که در مدت زندگی‏‎ ‎‏در ابدان آن طوری که سعادت انسانی است تربیت نشده و ملکات اخذ ننموده باشد‏‎ ‎‏بعد از آنکه از آن جسم و قالبی که فرد اعلای جثّۀ انسانی است خارج شد در جثّه ای از‏


[[page 169]]

‏فرد جسدی وارد می شود که ماده اش از آن مادۀ جثّۀ اوّلی خبیث تر و غیرصافی تر‏‎ ‎‏است، و اگر در آن هم خوب تربیت نگرفت، بلکه با اعمال و کردار قبیحه ملکاتی اخذ‏‎ ‎‏کرد، باز همین طور روز به روز به جثّه ای که ماده اش غیرصافی تر است وارد می شود،‏‎ ‎‏تا برسد به آن فردی که در انسانیت ضعیف تر از آن نیست و مادۀ خبیثه ای است که اگر‏‎ ‎‏خباثت و اختلاطش زیاد شود دیگر برای انسانیت قابل نیست، پس آن گاه که از چنین‏‎ ‎‏بدنی خارج شد در فرد اعلای از حیوان که در بالاترین افق حیوانیت قرار گرفته است‏‎ ‎‏داخل می شود، و همین طور تا برسد به بالاترین فرد از نبات که با ادنی مرتبۀ حیوانیت‏‎ ‎‏که عبارت از مرجان باشد قریب الافق است تا به آخر نباتات برسد. این تناسخ نزولی‏‎ ‎‏است.‏

‏تناسخ صعودی بر عکس آنچه گفته شد می باشد.‏

‏برهانی که آخوند اقامه کرده تمام این اقسام تناسخ و نیز آن تناسخی را که شیخ‏‎ ‎‏الرئیس از بعضی نقل کرده و آن را تصویب نموده ابطال می کند. و آن این است که‏‎ ‎‏نفوس بُلْه و متوسطین که در این دار طبیعت نتوانسته اند تکامل پیدا کرده و عقل مجرد‏‎ ‎‏شوند، بعد از خروج از این ابدان در جرمی از اجرام فلکیه داخل می شوند و آنجا اگر‏‎ ‎‏توانستند تکمیل شوند و مجرد عقلانی گردند به عالم عقل وارد می شوند، و الاّ همین‏‎ ‎‏طور می مانند.‏‎[2]‎‏ از بیان ما معلوم شد این حرف هم غلط است.‏

‏آخوند می فرماید:‏‎[3]‎‏ این تناسخی که ابطال آن از ضروریات است به آن قضیۀ‏‎ ‎‏ضروریه ای که از ضروریات همۀ ادیان است و به مشاهدات اهل کشف و عیان به‏‎ ‎‏ثبوت رسیده و برهان بر صحت آن قائم گردیده است ربطی ندارد.‏

‏چنانکه در آن روایت است که عرض کرد: «ما أکثر الحجیج» حضرت فرمود: ‏‏«ما‏‎ ‎‏أکثر العجیج وأقلّ الحجیج»‏‏، آن گاه اشاره فرمود، آن مرد دید یک دسته حیوانات از‏


[[page 170]]

‏قبیل میمون و خرس و غیره دور کعبه می گردند و بین آنها دو سه نفر آدم هست.‏‎[4]‎‏ و‏‎ ‎‏چنانکه در ادیان سابقه مسخ جمعیت گناه کاران که قرده گردیده اند به وقوع پیوسته‏‎ ‎‏است،‏‎[5]‎‏ منتها در این امت مرحومه به کرامت محمّدی  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ در دنیا مسخ نیست، ولی‏‎ ‎‏در آخرت که از ناحیۀ نفوس به مناسبت ملکاتی که تحصیل کرده اند بدن انشا می شود‏‎ ‎‏اگر کسی در دنیا به راه راست و مستقیم محمّدی  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ و تربیت قرآنی رفته باشد و‏‎ ‎‏ملکاتی که طبق اعمال تحصیل کرده است از اخلاق انسانی باشد، مناسب با این ارواح‏‎ ‎‏همین شکل و شمایل و ابدان انسانی است که احسن الصور است، و اگر ملکۀ سَبُعی‏‎ ‎‏تحصیل کرده و آدمی باشد که همیشه غضوب و درنده و کشنده بوده است و این خُلق‏‎ ‎‏در او ملکه شده باشد در آخرت که بخواهد انشای بدن نماید صورتی مناسب با خود‏‎ ‎‏انشا می کند، و اگر کسی باشد که در او خلقهای سیئۀ متعدده از غضب و حرص و طمع‏‎ ‎‏و غیره وجود داشته باشد یا یک بدنی مزدوج از ابدان آن حیواناتی که این خلقها را‏‎ ‎‏دارند انشا می کند، و یا اینکه مانعی ندارد که طبق هر خلقی بدنی انشا نماید و در‏‎ ‎‏چندین صورت معذّب باشد.‏

‏والحاصل: ممکن است کسی که در یک خلقی از اخلاق بهیمیه وارد شده و آن را به‏‎ ‎‏انتها رسانده است، نفس صورتی مناسب با خود انشا کند که صور القرده و الخنازیر از‏‎ ‎‏آن احسن باشد. و بالجمله: این مانعی نداشته، بلکه قضیه این طور است؛ چنانچه قرآن‏‎ ‎‏کریم از امم سابقه نقل نموده است.‏‎[6]‎‏ مسلّم آنجا قضیۀ تناسخ به این معنی که یک‏‎ ‎‏جسدی از قرده باشد و نفس این از بدن حیوانی خارج شده و در آن داخل شده باشد و‏‎ ‎‏این بدن انسانی اش یک طرف افتاده باشد نبوده، بلکه چون در بدن قوۀ انقلاب بوده،‏‎ ‎‏نفس قبل از مسخ بدن انسانی انشا می نموده و بعد از آنکه در این ملکات به حد رشد‏‎ ‎‏رسید بدن مناسب با خودش انشا می کند.‏


[[page 171]]

‏والحاصل: این انشای نفس بما یناسبها من البدن غیر قابل انکار است و معنای آیات‏‎ ‎‏و اخبار زیادی بر این مبتنی است و البته این انشای بدن توسط نفس مسأله ای مبرهن‏‎ ‎‏است که در معاد جسمانی ان شاء الله خواهد آمد، و رجعت هم شبیه به آن است، این‏‎ ‎‏است که در مسألۀ رجعت نمی توان از راه ابطال تناسخ به عدم آن قائل شد؛ چون‏‎ ‎‏رجعت تناسخ نیست و چنین نیست که حضرت سید الشهدا  ‏‏علیه السلام‏‏ وقتی که ان شاء الله ‏‎ ‎‏تشریف می آورد اول بدنش نطفه، سپس جنین باشد، و بعد نفسش داخل در آن شود،‏‎ ‎‏مسلّم این طور نیست.‏

‏وقتی که داد و قال شریعت سنگلجی‏‎[7]‎‏ در خصوص رجعت بلند شده بود گمان‏‎ ‎‏می رفت که شخص باسوادی است و ایرادش به رجعت از تناسخ و غیر آن است ولی‏‎ ‎‏بعد که کتابش را دیدیم، دیدیم اصلاً  از این حرفها در آن نیست.‏

‎[[page 172]]‎

  • )) رجوع کنید به: شرح حکمة الاشراق قطب الدین شیرازی، ص 477.
  • )) مبدأ و معاد ابن سینا، ص 114؛ شرح اشارات، ج 3، ص 355.
  • )) اسفار، ج 9، ص 4.
  • )) بحار الانوار، ج 27، ص 30، حدیث 2.
  • )) «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ» اعراف 7: 166.
  • )) مائده (5): 60؛ اعراف (7): 166.
  • )) رضاقلی فرزند حاج شیخ حسن، معروف به شریعت سنگلجی، پدرش از نوادگان میرزا شفیع مازندرانی و پسرعموی حاج شیخ فضل الله نوری است. وی سالیانی از محضر علمای تهران همچون حاج شیخ عبدالنبی نوری، میرزا حسن کرمانشاهی، میرزا هاشم اشکوری، شیخ علی نوری و شیخ فضل الله نوری استفاده نمود و سپس به نجف اشرف مشرّف و از محضر آیات عظام آقا ضیاء عراقی و محقق اصفهانی بهره برد و پس از آن به تهران بازگشت و به تبلیغ و خطابه مشغول شد. از تألیفات اوست: توحید؛ عبادت یا یکتاپرستی، کلید فهم قرآن و محو الموهوم.     او به سال 1270 ش. متولد و در سال 1322 ش. چشم از جهان فرو بست.

انتهای پیام /*