کیفیت ارتباط علت و معلول
یکی دیگر از مطالبی که از قول ارسطو استفاده می شود، قضیۀ کیفیت ارتباط معلول با علت به آن معنایی که ما در باب علت و معلول گفته ایم، می باشد.
در مقابل، عده ای از متکلمان گمان کرده اند که علیت و معلولیت مانند نسبتی است که هیئت خانه به بنّا دارد؛ که کاه و گل و آجر را روی یکدیگر گذاشته و آنچه را نبوده به وجود آورده است و فقط اصل احتیاج در حدوث را به نوعی تصور کرده اند بدون اینکه در بقا احتیاج به علت باشد.
منتها گفته اند: همان نسبتی را که هیئت بنا با بنّا دارد، وجودات عالم، همان نسبت را با مبدأ دارند، با این تفاوت که بنّا این هیئت را ایجاد نموده، ولی مبدأ، اصل وجود گل و آب و خاک و مادۀ اُولی و غیره را ایجاد نموده است، و چنانکه بقای هیئت خانه بعد از ایجاد، طبق استحکاماتی است که در اصل تصویر به کار برده شده است و از وجود
[[page 424]]فاعلش مستغنی است، همین طور سرتاسر عالم نسبت به فاعلش چنین خواهد بود.
ولی چنانکه آخوند رحمه الله سابقاً فرمود و از کلام این فیلسوف هم استفاده می شود، علت از معلول، مباین الذات نیست و از او در وجود منعزل نیست، و معلول هم مباین الذات از علت نیست، بلکه معلول، وجود تنزلی علت است؛ یعنی وجود معلول، ظلّ وجود علت است و از خود به هیچ نحو حیثیتی ندارد و تمام حیثیاتش متقوّم به اوست.
از سخن فیلسوف در مورد کیفیت تقوّم قوای ظاهریۀ نفس به مقام ذات نفس و دارا نبودن هیچ حیثیتی بنفسه، ارتباط بین علت و معلول معلوم می شود، گرچه در گذشته گفتیم نظر فیلسوف به این نیست که نظر آخوند رحمه الله به آن است که نفس دارای سه مرتبه باشد، و ایشان فرمایش فیلسوف را برای قول خودش تأیید آورد، مبنی بر اینکه انسان طبیعی که در اینجاست، دو کلمه از انسان طولی ـ یعنی انسان برزخی و عقلانی ـ را دارد؛ یعنی معلول آنهاست و لذا اثر و کلمۀ آنهاست و علیت آنها طولی است و چنانکه کلمۀ آنهاست، کلمة الله هم هست.
آخوند رحمه الله برای همین معنی، به قول فیلسوف استشهاد می کند تا قول خود را تأیید کند؛ زیرا آخوند رحمه الله قائل است به اینکه انسان طبیعی که ما باشیم، دارای سه مرتبه است، گرچه فیلسوف درصدد این معنی نبود، بلکه اصلاً وضع کتابش در بیان عالم ورای طبیعت است، منتها بعد از آنکه سلسلۀ علل این انسان طبیعی را بیان کرد، گفت: یکی انسان عقلی است و دیگری برزخی است، از این بیان معلوم می شود که انسان طبیعی، ظلّ آنهاست؛ پس مرتبۀ برزخیه و مرتبۀ عقلانیه را داراست.
آخوند رحمه الله می فرماید: فایدۀ دیگری که از کلام فیلسوف استفاده می شود، قضیۀ بقای وحدت شخصیه با وقوع حرکت جوهریه است، و وجه استفادۀ این مطلب این است که گفت: یک چیزی بالعرض تجزی دارد ولی بالذات غیرمتجزی است و این
[[page 425]]مرتبه، متقوّم به آن مرتبۀ غیرمتجزی است؛ پس اگر مقام ظهور بسط حقیقت در تبدیل و حرکت است، ولی چون ورای آن، جامعی است که تمام متشتتات حقیقت کمالیه اش آنجا جمع است و آن جامع ثابت و مستقر است، پس همان جامع حافظ وحدت شخصیه است.
و بعد آخوند رحمه الله می فرماید: علوم الهیه و ماوراء الطبیعه، با زور و قوّت برهان مفهومی بدست نمی آید، بلکه در فهم این علوم، صفای نفس و ارتیاضی که با اِعراض از طبیعت حاصل می شود لازم است تا انسان ماورای طبیعت را کشف کند؛ چون انسان هر قدر در علوم طبیعی زبردست و ماهر شود ـ به طوری که در بحث کثرات و مفاهیم، به خوبی بتواند در مسأله ای وارد و از آن خارج شود ـ وقتی که وارد الهیات می شود، لنگ می گردد و ذهنش مبتلا می شود.
چنانکه شیخ الرئیس این طور بوده است، وقتی که وارد علوم طبیعی و ریاضیات و باب اعداد و طب می شود بسیار خوب وارد می شود، ولی وقتی که در الهیات وارد می شود نمی تواند خیلی از مسائل را درست حل کند، بلکه اظهار عجز می کند و می گوید: نمی دانم، چنانکه در جواب سؤالات بهمنیار، گفت: بعضیها را نمی دانم، و در بسیاری از مسائل وامانده و از حل آنها عاجز گشته است.
[[page 426]]