مجله کودک 208 صفحه 9

کد : 115236 | تاریخ : 12/08/1384

تخته سنگ نویسنده: فاطمه احمدی حق در یک روستای کوچک رودخانه ای قرار داشت که مردم ده، باغ ها و زمین های کشاورزی خود را بوسیلۀ آن آبیاری می­کردند. نمی­دانم این رود از کجا شروع می­شد امّا می­دانم که دنبالۀ آن از میان باغ ها و مزرعه های کشاورزان عبور می­کرد و همین موضوع باعث شده بود که میوه ها و محصولات این روستا در میان تمام روستاهای اطراف نمونه باشد. در کنار این رودخانه تخته سنگ بزرگی قرار داشت. این تخته سنگ هر روز صبح های زود مردان را می­دید که برای آبیاری زمین هایشا ن از آنجا عبور می­کنند، بعد از ظهر زنان و دختران راکه برای شستن رخت هایشان کنار رودخانه می­آمدند تماشا می­کرد و عصرها شاهد بازی پسر بچه ها در آب بود. او تقریباً تمام پسرهایی را که برای آب تنی به آنجا می­آمدند می­شناخت؛ خداداد، قاسم، محمد، احمد رضا و جواد از جمله بچه هایی بودند که او دیگر به دیدن آنها عادت کرده بود. به نظر می­آمد که این رودخانه برای اهالی روستا خیلی اهمیت دارد و این موضوع باعث ناراحتی تخته سنگ بود. تخته سنگ از اینکه می­دید رودخانه این همه برای اهالی استفاده دارد و او همانطور بی مصرف کنار رودخانه افتاده است غمگین می­شد. او آنقدر به این موضوع فکر می­کرد و غصه می­خورد که حتی یادش می­رفت زمانی از شادی بچه ها درکنار رودخانه لذت می­برده است. آن روز هم خداداد و قاسم و دیگران برای شنا کنار رودخانه آمده بودند. آنها آنقدر سروصدا و شلوغ بازی راه انداختند که تخته سنگ را از خواب بیدار کردند. تخته سنگ با حسرت به بچه ها نگاه می­کرد و در دل می­گفت: ای خدا، چرا مرا اینجا آفریدی که اینطور غصه بخورم؟ اگر در کنار کوه یا حتی در یک جنگل دوردست بودم کمتر رنج می­بردم و اینقدر احساس بی­مصرفی نمی­کردم. امّا در اینجا مجبورم هر روز شادمانی رودخانه را به خاطر سودمندی اش ببینم و بیشتر از روز قبل آرزو کنم که ای کاش هرگز بوجود نمی­آمدم. ----- o مسلسلZK383 این اسلحه ساخت کشور چکسلواکی است. تعداد تیرهای آن 30 عدد است طول اسلحه 90 سانتی متر و وزن آن چهار کیلو گرم است. -----

[[page 9]]

انتهای پیام /*