
مادر پهلوان هندی، مسلمانی پاک وخالص بود. او به نماز، دعا، ذکر و توسل عقیدۀ زیادی داشت و از همان ساعتی که وارد خوارزم شد، هر روز به مسجد جامع شهر میرفت و ساعت ها برای پیروزی پسرش نماز میخواند ودعا میکرد. پهلوان پوریای، که روزی جند بار برای نماز به این مسجد میرفت، از اوّلین کسانی بود که مادرِ پهلوان هندی را شناخته بود و میدانست که از خدا چه میخواهد. روز اوّل، وقتی در مسجد چشمش به پیرزن هندی افتاد، به او سلام گرمی کرد و با مهربانی گفت:«مادر، التماس دعا!»
پیرزن جواب داد:«خدا همۀ مردم شهر شما را نگه دارد!» و بعد مکثی دوباره گفت:
شما را به خدا، دعا کنید پسرِ من حریف خود را به زمین بزند!
پهلوان، که خودش را برای خواندن نماز آماده میکرد، پاسخ داد:«دعا میکنم مادر... دعا میکنم!»
حال پهلوان از شنیدن این درخواست پیرزن عوض شد و دلش به شور افتاد. با خودش گفت:«به من پهلوان جوانمرد میگویند. پهلوانی با صفت جوانمرد، چگونه حریفان خود را به زمین میزند و آنان را پیش مادران، خانواده ها و مردم شهرشان شرمنده میکند؟! من هرچه قدر جوانمرد و با مروّت باشم، هر چه قدر به ظاهر از خودم فروتنی نشان دهم و از ضعیفان دستگیری کنم، باز هم نمیتوانم آثار بد شکستی را که به پهلوانی میدهم، جبران کنم.»
روز بعد پوریای ولی هدیه ای تهیّه کرد و به دیدن پهلوان هندی رفت. از آنجا که نمیتوانست در حضور مادرش با او صحبت کند، هنگامی به محلّ اقامت او رفت که پیرزن برای رفتن به مسجد، از کاروانسرا بیرون رفته بود. پهلوان هندی، که از آمدن پوریای ولی به اتاقش، بی اندازه خوشحال شده بود، با احترام از جای بلند شد و به گرمی از او استقبال کرد و صد بار به او درود و خوشامد گفت
ادامه دارد
-----
مسلسلها چکیس 1930
30 فشنگ تغذیه کننده این مسلسل است. کالیبر آن 13 میلی متری وزن سلاح 37 کلیوگرم و طول آن دو متر و 41 سانتی متر میباشد.
-----
[[page 19]]
انتهای پیام /*