فصل پنجم: روزهای آخر و شهادت

دسترسی رزمنده ها به جنازه شیخ

کد : 116402 | تاریخ : 15/06/1395

‏روز 24 مهر سخت ترین روز برای رزمنده ها و خرمشهر‏‏ بود. مهاجمان ‏‎ ‎‏علاوه بر پیشروی در نقاط مختلف در تلاش بودند پل خرمشهر را به ‏‎ ‎‏تصرف در بیاورند اما هوشیاری و مقاومت یکی از نیروهای خودی ‏‎ ‎‏اوضاع را به نفع رزمنده های اسلام تغییر داد. یکی از رزمنده ها که در ‏‎ ‎‏حال عبور از روی پل به سوی شهر بود با مشاهده اوضاع و پیشروی ‏‎ ‎‏دشمن برای تصرف پل خود را به مسجد جامع‏‏ رساند و به مسئولان ستاد ‏‎ ‎‏اعلام کرد که عراقی ها از سمت کوی بستان وارد شهر شده و خیابان ‏‎ ‎
‎[[page 150]]‎‏چهل متری‏‏ را بسته اند. این خبر باعث شد که نیروهای خودی به سمت ‏‎ ‎‏خیابان چهل متری بشتابند و به نبرد با مهاجمان عراقی بپردازند.‏‎[1]‎‏ نیروهای ‏‎ ‎‏خودی خود را به محلی رساندند که جنازه شیخ شریف در بیرون یکی از ‏‎ ‎‏ساختمان ها آویزان بود و پیکر نیمه جان آلبوغبش‏‏ روی آسفالت خیابان ‏‎ ‎‏افتاده بود. آلبوغبش‏‏ این خاطرات را چنین بیان می کند: «عصر 24 مهر بود ‏‎ ‎‏من همچنان در‏‎ ‎‏کنار پیاده رو خیابان چهل متری خرمشهر افتاده بودم و به ‏‎ ‎‏خاطر خون زیادی که از من رفته بود دیگر رمقی برایم باقی نمانده بود از ‏‎ ‎‏خدا می خواستم مرا به جمع شهدا ملحق کند اما تقدیر این گونه نبود. ‏‎ ‎‏عراقی ها در خانه های اطراف پنهان شده بودند و من می دانستم که آنان ‏‎ ‎‏در کدام خانه ها سنگر گرفته اند لذا عصر هنگام وقتی صدای تکبیر الله اکبر ‏‎ ‎‏رزمندگان اسلام را شنیدم از خداوند کمک خواستم که به من توانایی ‏‎ ‎‏دهد تا بتوانم جسم زخمی ام را حرکت دهم و بتوانم حرف بزنم و به ‏‎ ‎‏آن ها بگویم که عراقی ها داخل این خانه ها موضع گرفته اند. لذا تمام توانم ‏‎ ‎‏را به کار بستم و با کمک خداوند یک لحظه خودم را حرکت دادم و از ‏‎ ‎‏زمین بلند شدم ولی دوباره به زمین افتادم. در این لحظات یکی از ‏‎ ‎‏نیروهای خودی متوجه من شد و به بچه ها گفت بچه ها این رضاست. ‏‎ ‎‏بچه ها دور و بر من جمع شدند تا مرا نجات دهند اما با صدای ضعیفی ‏‎ ‎‏گفتم‏‎ ‎‏نیازی نیست به من دست بزنید زودتر این ساختمان ها را هدف قرار ‏‎ ‎‏دهید که عراقی ها داخل آن ها موضع گرفته اند دیگر نفهمیدم چه شد...».‏‎[2]‎

‏رزمنده ها در آن لحظات با تمام توان و نیرو در مقابل مزدوران عراقی ‏‎ ‎
‎[[page 151]]‎‏ایستادگی کردند و پس از ساعت ها نبرد و درگیری و به شهادت رسیدن ‏‎ ‎‏تعداد زیادی از آن ها از سقوط حتمی خرمشهر‏‏ جلوگیری کردند. جنازه ‏‎ ‎‏شیخ شریف را با احترام روی برانکارد گذاشتند، رویش را با یک پتوی ‏‎ ‎‏سربازی پوشاندند و همراه پیکر نیمه جان رضا آلبوغبش‏‏ به مسجد جامع‏‏ ‏‎ ‎‏خرمشهر رساندند و از آن جا به بیمارستان طالقانی آبادان‏‏ رساندند. جنازه ‏‎ ‎‏شیخ با یک وانت به همراه حاج سلمان حیدریان‏‏، محمدباقر غفاری‏‏ و ‏‎ ‎‏محمدحسین حیدریان‏‏ به بیمارستان انتقال یافته بود حاج آقا موسوی‏‏ در ‏‎ ‎‏خاطراتش می گوید: «وقتی وانت حامل جنازه شیخ وارد بیمارستان شد ‏‎ ‎‏اعلام کردند که جنازه شیخ را آورده اند. من متحیر شدم و خودم را کنار ‏‎ ‎‏وانت رساندم جمعیت دور ماشین حلقه زدند. پتوی روی جنازه را کنار ‏‎ ‎‏زدم و دیدم که کاسه سر شیخ را برداشته اند. مغز سرش را داخل ‏‎ ‎‏پلاستیک گذاشته بودند. پهلویش سیاه شده و چندین گلوله به گردن و ‏‎ ‎‏دست و پاشنه پا و ران هایش اصابت کرده بود، جنازه را به داخل ‏‎ ‎‏بیمارستان حرکت دادیم...».‏‎[3]‎

‏در آخرین ساعات روز 24 مهر 1359 بر اثر تلاش و جانفشانی و ‏‎ ‎‏مقاومت وصف ناپذیر رزمندگان اسلام، نیروهای دشمن از مواضع خود ‏‎ ‎‏عقب نشینی کردند و پس از چند ساعت نبرد بی سابقه نیروهای خودی ‏‎ ‎‏خطوط دشمن را درهم شکستند و فرمانداری خرمشهر‏‏ و نیز پل ‏‎ ‎‏خرمشهر به دست نیروهای خودی افتاد. آن روز، خرمشهر به پاس ‏‎ ‎‏خون های پاکی که در راه دفاع از دین و میهن صورت گرفت خونین شهر ‏‎ ‎
‎[[page 152]]‎‏نامگذاری شد. در پایان شب خیابان چهل متری‏‏ مملو از پیکر پاک شهدا ‏‎ ‎‏و جسد نیروهای دشمن بود. عده زیادی از هر دو طرف نیز زخمی شده ‏‎ ‎‏بودند. عراقی ها آن روز چنان کشتند و چنان کشته دادند که خون فضای ‏‎ ‎‏شهر را پر کرده بود.‏‎[4]‎

 

[[page 153]]

  • . خرمشهر  در جنگ طولانی، همان، ص 326.
  • . همان جا.
  • . مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمد تقی موسوی. وی در آغاز جنگ  تحمیلی امامت جماعت مسجد جامع  خرمشهر  را عهده دار بود.
  • . خرمشهر  در جنگ طولانی، همان، ص 327 و 328؛ خرمشهر در جنگ، مرکز مطالعات و  تحقیقات جنگ سپاه پاسداران، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1380 ش، ص64.

انتهای پیام /*