پیکر شهید شریف قنوتی تا 27 مهر 1359 در سردخانه بیمارستان طالقانی آبادان آرمید و آن روز عده ای از نزدیکان شریف قنوتی به همراه برادرش حاج محمدحسین و فرزند شهید: محمدمحسن با مراجعه به بیمارستان طالقانی پیکر مطهر شریف قنوتی را تحویل گرفتند و برای کفن و دفن حرکت دادند. آن روز آتش توپخانه دشمن بر روی آبادان و خرمشهر به شدت سنگین بود و بیمارستان طالقانی نیز هرآن احتمال می رفت زیر آتش توپخانه دشمن قرار گیرد لذا تعداد مشایعت کننده های پیکر شهید شریف قنوتی به بیش از بیست نفر نمی رسید. حاج شیخ محمدعلی اسلامی می گوید: «با وجود آتش توپخانه دشمن چند نفری به بیمارستان طالقانی رفتیم تا جنازه شیخ را تحویل بگیریم. به ما گفتند روی جنازه شیخ شریف یک پتوی سربازی انداخته اند. در آن جا حدود سیصد چهارصد تن از شهدا آرمیده بودند. به محض ورود به سردخانه امام شهدای خرمشهر را دیدم که بعد از بیست
[[page 153]]و اندی روز بی خوابی آرام در کنار یارانش آرمیده بود...» محمدمحسن XE "شریف قنوتی، شریف، فرزند شیخ شریف، لحظه دیدار با پیکر بی جان پدرش را چنین توصیف می کند: «... وقتی جنازه را به ما نشان دادند من متوجه سر شیخ نبودم که چه وضعی دارد. مثل این که آن قسمت را نمی دیدم. فقط نگاهم به چهره نازنین پدر بود. صورت و محاسنش خونین و ارغوانی بود، لب هایش باز بود و حالت تبسم داشت. دندان های زیبا، سفید و نورانی اش نمایان بود و حالتی داشت که گویا در آن لحظات آخر درد زیاد و طاقت فرسایی را متحمل شده بود. قبای خونین تنش را به زیبایی پوشانده بود، کفش هایش نیز خونین بود. نگاه بعدی من به دست راستش بود، مشت اش را گره کرده بود، اما خونین. خم شدم و دستش را بوسیدم. این دست چه قدر رنج این روح بزرگ را تحمل کرده بود. چندین بار ناخن های این دست را کشیده بودند. فریاد دژخیمان و ستمگران در گوشم می پیچید: بگو ببینم با [آیت الله] خمینی چه ارتباطی داری؟ چرا علیه اعلیحضرت شاهنشاه تبلیغ می کنی؟ به دستور چه کسی به خانواده های زندانیان سیاسی مذهبی کمک می کنی؟ خودت به این کوچکی ولی اسمت ساواک شیراز را به لرزه درآورده. تو در همه جای ایران پرونده داری... نگاهم را از چهره مظلوم شیخ گرفتم و به بقیه شهدا چشم دوختم آنان نیز مثل پدرم برای دفاع از امام و انقلاب و دینشان چهره شان را گلگون کرده بودند. به محضرشان عرض
[[page 154]]ادب کردم و پیکر پدر را از یارانش جدا کردم...»
پیکر شریف قنوتی در معیت عده ای اندک از دوستان و نزدیکان با یک وانت نیسان به سمت غسالخانه آبادان حرکت داده شد. دشمن همچنان آبادان را زیر آتش توپخانه قرار داده بود. برادران سپاه در غسالخانه لباس های شیخ شریف را کندند و چند عکس از پیکر مثله شده ایشان گرفتند و دوباره قبایش را پوشاندند. این قبا همان قبای اهدایی حاج شیخ عبدالستار اسلامی بود که چند جای آن سوخته بود و چند جایش نیز به وسیله ترکش و گلوله سوراخ شده بود. شیخ شریف سرانجام در گلزار شهدای آبادان به خاک سپرده شد.
به دنبال شهادت شیخ، بچه های رزمنده در مسجد جامع ضربه روحی سنگینی متحمل شدند چون پشتوانه روحی و تدارکاتی خود را از دست داده بودند. با وجود این شهادت شیخ موج و حرکت جدیدی در بچه ها ایجاد کرد و همین حرکت ها و جانبازی ها سقوط خرمشهر را تا 4 آبان 1359 به تعویق انداخت.
خبر شهادت شریف قنوتی در بروجرد و استان های فارس و خوزستان و کهکیلویه و بویراحمد تأثیر عمیقی بر جای گذارد. هرکس برای یک بار شیخ را دیده بود یا اسمش را شنیده بود برای شهادت مظلومانه او عزادار بود. در همان ایام مجالس عزاداری زیادی در مساجد
[[page 155]]و محافل گوناگون بروجرد و اردکان فارس و قم برپا گردید و آنانی که او را می شناختند بر شهادت مظلومانه وی گریستند. همانگونه که اشاره شد پیکر شهید شریف قنوتی در گلزار شهدای آبادان دفن شده است اما اهالی اردکان با توجه به ارادتی که به وی دارند آرامگاهی را در قبرستان شهدای شهر به یاد شهید شریف قنوتی ساخته اند و مردم به هنگام زیارت قبور آرامگاه نمادین آن شهید را نیز زیارت می کنند. چنین اقدامی در بهشت شهدای بروجرد نیز صورت گرفته است. آنان سنگ مزاری به یادبود شهید شریف قنوتی در بهشت شهدا نصب کرده اند.
بعد از شهادت شریف قنوتی، پدرش محمود شریف قنوتی به همراه همسر و فرزندان آن شهید به دیدار امام شتافتند و مورد تفقد و دلجویی ایشان قرار گرفتند. حضرت امام خمینی از شهید قنوتی به عنوان معلم اخلاق یاد کرده بود. خانواده شهید همچنین به محضر آیت الله سید محمدرضا گلپایگانیرسیدند و ایشان نیز با بیان تلاش ها و فداکاری های شهید در طول دوران مبارزه، خانواده وی را مورد تفقد قرار داد.
شریف قنوتی در یکی از مناجات هایش با خداوند سبحان چنین سروده است:
خدایا من که مقصودی ندارم به جز ذات تو معبودی ندارم
خداوندا تویی شمع دل افروز منم پروانه شمعت شب و روز
خداوندا تویی خلاق عالم زبس کردم گنه بد گشته حالم
ببخشا حق یاسین و تبارش شریف ووالدین وهرکه یارش
ـ....ـ
[[page 156]]