
از مدرسه بر میگردیم باز هم
آقابزرگ خواب است. شبها هم
ساعت 8 میخوابد و تلویزیون
خاموش میشود و...
آقابزرگ همیشه به ما
میگفت: «با لباس مهمانی، لباس
مدرسه، لباس بیرون از خانه نباید
فوتبال بازی کرد. چون آنها کثیف و پاره
میشوند و ...»
اما دیروز وقتی آقابزرگ از پارک
برگشت.کت و شلوار تازهاش خاکی و
کثیف بود و ما بعدا فهمیدیم که او توی
پارک با لباس مهمانی با بچهها فوتبال بازی
کرده است و....
آقابزرگ همیشه درباره حمام رفتن
میگفت: «هر کس فقط باید نیم ساعت توی
حمام بماند. به سرعت باید یک دوش بگیرد و
بیرون بیاید. آب زیاد مصرف نکند. آواز نخواند و....»
اما آقابزرگ دیروز ساعت 1 رفت توی حمام
و تا 8 شب بیرون نیامد. وقتی که آقام با نگرانی
رفت پشت در حمام صدای آب را که از دوش پایین
میریخت شنید، اما صدای آواز آقابزرگ مثل
همیشه نمی آمد. وقتی که آقام با نگرانی به در حمام
زد فهمید آقابزرگ توی حمام خوابش برده است و
دوش حمام هم باز مانده است.
آقابزرگ همیشه ما را نصیحت میکرد و
میگفت: «شما بچهها باید مواظب دندانهای خودتان
باشید. نباید شیرینی زیاد بخورید. شیرینی زیاد هم دندانها را
خراب میکند وهم...»
اما دیروز صبح موقع خوردن صبحانه آقابزرگ آنقدر توی
استکان چای خودش شکر ریخت که چای لبه استکانش لبریز شد
و ریخت توی نعلبکی و موقع هم زدن شکرها....
پاچا سعی میکند به کوسکو بقبولاند
که او نباید خانههای روستائیان را خراب
کند.
[[page 9]]
انتهای پیام /*