مجله کودک 235 صفحه 11

کد : 116796 | تاریخ : 04/03/1385

دستش را گرفت و او را نگه داشت. وقتی خانمی در را باز کرد پیرمرد به او گفت: «سلام خواهرم، ببخشید با خانۀ پلاک 18 کار داشتم ولی مثل این که اشتباها زنگ خانه شما را زدم!» زن گفت: «خواهش می­کنم پلاک 18 خانه بغلی است.» پیرمرد گفت: «خیلی ممنون و سپس خداحافظی کرد و بعد از آن که آن خانم در را بست پیرمرد گفت: «خوب پسرم چرا این کار را کردی؟ پسر گفت: «سلام!» پیر مرد گفت: علیک سلام، جواب سوالم را ندادی؟!» پسر گفت: خوب، خوب نمی­دانم ! برای بازی! همه همین کار را می­کنند!» پیرمرد گفت: «مگر همه هر چه کردند تو هم باید انجام دهی؟! شاید همه خواستند خودشان را بکشند! تو باید آنها را صلاح کنی. این سخن مولا علی (ع) یادت نرود: «بد بد است و چنان چه از تو سر بزند بدتر و خوب خوب است و چنانچه از تو سر بزند خوب­تر». سپس به آرامی از کنار پسرک رد شد و رفت. مسئول ثبت نام کمی می ترسد و سوال می­کند که آیا آنها، سر جوجه گاتسی را می­شناسند؟

[[page 11]]

انتهای پیام /*