مجله کودک 238 صفحه 5

کد : 116923 | تاریخ : 25/03/1385

روزی مرد روستایی از اطراف مشهد آمده بود. وقتی وارد شد، حالش خیلی منقلب بود. مشتاق بود و اشک شوق می­ریخت. امام باعنایت و توجه خاصی، او را پیش خودشان نشاندند و دستور دادند یک استکان آب جوش یا چای برایش بیاورند. امام و مرد روستایی، مانند دو برابر در کنار هم نشسته بودند. مرد روستایی ساکت بود. امام رحمت الله علیه که کم حرفی او را دیده بودند، شروع به صحبت کردند و از او پرسیدند: کارت چیست؟ ایشان دو- سه سوال دیگر هم کردند تا حال او عادی شد. این رفتار امام برای ما یادآور زندگی و حالات پیامبر (ص) است. حرف­های گاتسی، والیانت را ناراحت می­کند و در فکر فرو می­برد.

[[page 5]]

انتهای پیام /*