
که در نهایت به خلیج فارس میرسد. طی 2 سال
کار حدود سیهزار نمونه ماهی از داخل جویبارها
و قناتها و رودخانههای استان همدان جمعآوری
کردیم که از آن میان حدود 19گونه ماهیشناسایی
شد. بخش دیگر این موزه، «تاکسیدرمی» است و
در بخش دیگری هم به تکثیر نمونههایی از جانداران
میپردازیم.
فکر میکنم برپایی این موزه کار دشواری بوده
است
من به خاطر این موزه دهها بار ایران را طی
کردهام. نتیجهی آن هم این موزه است و بدن
علیلم. زانوهایم آب آورده است، دیسک کمر عمل
کردهام، هنوز دو تا از مهرههایم درگیر هستند،
پرزهای یک سوم از معدهام از بین رفته است، اثنی
عشرم زخم شده است، آرتروز دارم، اخیراً هم
بخشی از قلبم دچار مشکل شده ... اما با این حال تا یک
ساعت دیگر بارهایم را میبندم و دوباره میدوم به
کوه و بیابان برای جمعآوری بعضی از نمونههایی
که احتیاج داریم. آدم به بعضی از کارها عشق
بخصوصی دارد، شاید دارم ادای آدمهای بزرگ
را درمیآورم. نمیدانم، اما میدانم که عاشق این
کار بودهام. من اکنون 55 سال دارم. 35 سال پیش
که جوان 20 سالهای بودم، خیلی از جوانهای آن
موقع مدتها وقت صرف میکردند تا موهای خود را
آرایش کنند و در آن زمان من به فکر ساختن موزه
بودم. انرژی زیادی هم داشتم. یادم میآید در سال
دوم دانشکده، مسئول آزمایشگاه حشرهشناسی و
گیاهشناسی دانشکده بودم، مسئولیت گروه تئاتر
و همچنین مسئولیت گروه کوهنوردی با من بود.
بوفه دانشکده هم دست من بود، در تیم بسکتبال هم
بازی میکردم، مشغول ساختن موزه هم بودم، جزو
نفرات اول دانشکده هم بودم!
فکر کنم کار شما دل و جرأت و روحیه خاصی
میخواهد.
منظور شما هم این است که میخواهید بگویید
من خیلی بیرحمم! اگر از یک طرف به قضیه نگاه کنید
همینطور به نظر میآید. نوشتههای بعضی از مردم
در دفتر موزه هم همین را تأکید میکند. مثلاً یکی
از بازدیدکنندگان برای من نوشته است: «ای قاتل،
شما پروانهها را کشتهاید.» اما واقعیت این است که
من بیرحم نیستم. برای مقاصد علمی گاه مجبوریم
به این شکل عمل کنیم. به هر حال بروز یک سرما
میتواند در مدت کوتاهی میلیونها پروانه را نابود
پدر جیمی از او تشکر میکند و پیشنهاد میدهد
که با هم به سفر بروند.
[[page 12]]
انتهای پیام /*