
«گوریل و پروانه»
«عباس قدیر محسنی»
گوریل قهوهای و بزرگ بود. گوریل قوی و پشمالو بود. با
چشمهای درشت و مشکی. گوریل مهربان بود. توی جنگل همه
را دوست داشت. صبح از خواب بیدار میشد، صبحانه میخورد،
توی جنگل راه میرفت، به همه کمک میکرد تا شب.
گوریل همه کاری میکرد. شاخ گوزن را از توی شاخههای
درخت آزاد میکرد، لانهی پرنده را روی شاخههای درخت محکم
میکرد، مورچهها را زودتر به لانهی خودشان میرساند و سنگهای
بزرگ را از روی درخت و گلها برمیداشت و آنها را پرت میکرد
توی کوه. همهی حیوانات،درختها و گلها گوریل را میشناختند و
او را دوست داشتند. گوریل دل کوچک و نازکی هم داشت.
یک روز وقتی که توی جنگل راه میرفت چشمش افتاد به یک
پروانه که پایش به تار عنکبوت چسبیده بود و جدا نمیشد. پروانه
پشت سرهم بال بال میزد، اما نمیتوانست از تار عنکبوت جدا
شود. بالهای قشنگ و زیبای پروانه چشمهای گوریل را خیره کرده
بود. گوریل جلو رفت و با نوک انگشت پروانه را آزاد کرد. پروانه
وقتی آزاد شد، اول دور سر گوریل چرخی زد و بعد نشست روی
دماغ گوریل و وسط سوراخهای دماغ او را آرام بوسید. گوریل
خوشحال شد،بعد دستهایش را مشت کرد. سینهاش را بالا گرفت.
با مشت محکم کوبید روی سینهاش و بلند فریاد کشید.
از آن روز به بعد، پروانه و گوریل با هم دوست شدند و از
صبح تا شب با هم بودند. پروانه دور سر گوریل بال میزد. گوریل
هر چیزی که پروانه میخواست، بلافاصله برایش میآورد و از
نام خودرو: شورولت تریل بلیزر
کشور سازنده: آمریکا
حداکثر سرعت: 192 کیلومتر در ساعت
انتقال نیرو: 4 دنده اتوماتیک
مشخصات کلی بدنه: 4 در و 5 در
[[page 8]]
انتهای پیام /*