مجله کودک 253 صفحه 10

کد : 117877 | تاریخ : 06/07/1385

توران خانم: «اینم هفت هزار و ششصد تومن،محمودآقا،بی­زحمت اینا اینجا بمونه، سنگینه نمی­تونم ببرم،به حسین آقا زنگ می­زنم ظهر که... داره میاد خونه سرراه اینارو ازتون بگیره و بیاره.» محمود آقا: «این حرفا چیه؟ اصلا خودم ظهر که دارم می­رم خونه میارمشون دم در منزل.» محمد: «می­خواین من با دوچرخم بیارمشون.» توران خانم: «قربون دستت محمد جان،عجله­ای نیست. مامانت خوبه ؟ سلام برسون.» محمودآقا: «این هم یه سطل ماست برای محمدآقا، با دوچرخه­ای ؟ بپا نریزیتش.» محمد سطل ماست را گرفت و از مغازه محمود آقا بیرون آمد و ... اما .... اما همان جا ایستاد و خشکش زد. دنیا به یک باره چه سیاه شده بود. محمد مدتی به این طرف نگاه کرد مدتی هم به آن طرف نگاه کرد دوباره به این طرف نگاه کرد دوبار به آن ... آنچه را که می­دید باور نمی­کرد. به عبارت بهتر،آنچه را که نمی­دید باور نمی­کرد، بغضش گرفته بود،روز روشن، چه تاریک شد ه بود، صداها، چه موهوم شده بود. رضا: «چیه محمد؟ چی شده؟چرا ماتت برده؟» سامان: «چرا داری اینجوری نگاه می­کنی محمد؟ حالت خوبه؟ بروبر به چی نگاه می­کنی؟ چرا جواب نمی­دی؟» مدتی گذشت. زبان محمد به یک باره باز شد. محمد: «آی دزد، آی دزد، کمک کنین، دوچرخه­مو بردن...» ادامه دارد نام خودرو: جیپ لیبرتی کشور سازنده: آمریکا حداکثر سرعت: 180 کیلومتر در ساعت انتقال نیرو: 5 دنده - دستی با 4 دنده اتوماتیک مشخصات کلی بدنه: 5 در

[[page 10]]

انتهای پیام /*