
کرد همهی کفشها خودشان را به خواب
زدند. کفش نوک باریک از اینکه میدید
بقیهی کفشها خواب هستند خیالش
راحت شد. کفشها فکر میکردند
حتماً کفش نوک باریک اخلاقش عوض
میشود اما اینطور که نشد هیچ فردا صبح
که کفشها از خواب بیدار شدند،کفش نوک باریک شروع
کرد از خودش تعریف کردن که چقدر مادر از پوشیدن
آنها راحت بوده و در مهمانی همه از قشنگی او تعریف
میکردند. کفشها دیگر،به حرفهای او اهمیت نمیدادند
تا اینکه چند روز بعد که مادر میخواست به عروسی برود
دوباره آنها را از جاکفشی در آورد و با بیمیلی نگاهی به
آنها انداخت و گفت: «حیف از آن همه پولی که برای تو
دادم. فقط قیافه داری که فکر میکنم سر یکسال نشده
از ریخت هم بیفتی.» کفش نوک باریک لبهایش را گاز
میگرفت چون این دفعه تمام کفشها بیدار بودند
و دیگر خودشان را به خواب نزدند. مادر بالاجبار کفشها
را پوشید و به عروسی رفتند. اما کفش نوک باریک دیگر
هیچوقت به جاکفشی برنگشت و به جای او یک جفت
کفش راحتی به جاکفشی آمد. کفشها فهمیدند
که مادر همان شب بعد از عروسی کفشها را
به یک دوره گرد فروخته و به جایش یک جفت
کفش راحتی خریده است. کفشها برای
کفش نوک باریک به خاطر اخلاق
بدش اظهار تأسف کردند و امیدوار
بودند او دست از غرور بیموردش
برداشته باشد.
جیپ گراند چروکی
[[page 13]]
انتهای پیام /*