مجله کودک 232 صفحه 3

کد : 117929 | تاریخ : 14/02/1385

سید محمد صادق مستانه/ 9 ساله/ از تهران لطیفه - یه نفر یک تومان کف دست یک گدا گذاشت . پرسید: بگو ببینم چطور شد گدا شدی؟ گدا آهی کشید و گفت: چه عرض کنم؟! حتماً مثل شما ولخرجی کرده ام!!! **** - اولی: از زندگیت راضی هستی؟ دومی: اون قدر راضیم که می خوام خودمو براش بکشم!!!! **** - دکتر: آزمایش خون شما نشون می ده که چربی خون شما خیلی زیاده! بیمار: جدی می فرمایید دکتر، حالا چربیش حیوانیه یا نباتی؟!!!! سید حمیدرضا صاحبی، 12 ساله از بابل پوشاک زمستان هوا شده کمی سرد برگ ها شده سرخ و زرد وقتی تابستون گذشت برف میاد از کوه و دشت حرف منو بکن گوش لباس گرمی بپوش وقتی می آد زمستون تو برف و باد و بارون شال و کلاه و پالتو بپوش و بیرون برو حُسنا زمانی از تهران چند چیز جالب 1-اسب کوتوله یک خانواده در کشور «ایرلند» یک اسب کوتوله دارند. قد این اسب 62 سانتی متر است. آن ها اسبشان را خیلی دوست دارند. 2-موهای 4 متری یک زن 40 ساله ی چینی، 26 سال است که موهایش را کوتاه نکرده است. به همین خاطر اکنون موهای او 4 متر و 26 سانتی متر شده است. 3-آقا داماد و عروس خانم پیر «ژان» که آقا داماد است، 96 سال دارد. «ماریا» که عروس خانم است 93 سال دارد. آن ها به تازگی با هم ازدواج کردند. آن ها در خانه ی سالمندان با هم آشنا شدند و اکنون در جنوب فرانسه زندگی می کنند. 4-دوستی با شاهنامه یک کودک 7 ساله به نام نوید جعفری توانسته حدود هزار بیت از شاهنامه را حفظ کند که اکنون در تلاش است تا با کمک پدر و مادرش کل شاهنامه را حفظ کند. حورا زمانی، 12 ساله از تهران مژگان منوچهری / 9 ساله/ از کاشان امیرحسین قانعی/ 5/4 ساله از تهران قطره ی آب یک قطره آبم در حوض خانه من می پرم باز بر روی لاله **** در آسمان ها می گردم آرام با یک نسیمی زیبا و خوش کام **** بارون می شوم می رم به صحرا با جویباران می رم به دریا پگاه سامی از شهرستان سمیرم خلاصه ی هفته گذشته: دیدید و خواندید که«کوسکو» امپراتور سرزمینی خیالی، چگونه بر اثر توطئه مشاورانش، ایزما و کرایک؛ به شکل شتر در آمد. در ادامه ی ماجرا، او با روستایی ساده دلی به نام«پاچا» به اجبار همراه شد. کوسکو قصد داشت خانه روستایی پاچا را خراب کند و استخر بسازد. از سوی دیگر، ایزما و کرایک به دنبال کوسکو به رستوران جنگلی می رسند. کوسکو هنوز نمی داند که آن دو قصد جانش را دارند و اینک ادامه ی ماجرا.....

[[page 3]]

انتهای پیام /*