اسلام مستضعفین و جایگاه سازمان بهزیستی در گفت و گو با دکتر هادی معتمدی

موازی کاری عامل نادیده گرفتن بهزیستی در جایگاه متناسب با سیاست های امام است

آسیب اجتماعی را اجتماع ایجاد می کند، بنابراین درمان آسیب اجتماعی هم درمانی اجتماعی است. درمان اجتماعی در یک کشور با فرهنگ سازی ایجاد می شود، نه با بیرون کشیدن آن آسیب از جامعه و خلاصه و محصور کردن آن در یک سازمان و یک مرکز. در بحث آسیب های اجتماعی گسترش NGO ها و موسساتی این چنینی است که عامل اصلی درمان این آسیب ها است و ما باید فرهنگ وجود NGO ها را در کشور گسترش دهیم و فعال کنیم.

کد : 118002 | تاریخ : 10/06/1395

اگر در نظر داشته باشیم که مفهوم اسلام مستضعفین و دغدغه رنج ها و دردهای محرومان و مستضعفان کشور، یکی از انگیزه های بنیادین امام خمینی در انقلاب اسلامی و از مهمترین سیاست های مورد نظر ایشان در معماری بنیاد های نظام جمهوری اسلامی بوده است؛ روشن است که ارتقای جایگاه سازمان بهزیستی به عنوان متولی مددکاری اجتماعی، یکی از مهمترین معیارهایی است که بدون آن هرگز نمی توان از یک سیاست گذاری عمومی مبتنی بر خط امام سخن گفت.
واقعیت این است که جایگاه سازمان بهزیستی در فرآیند رفع محرومیت و استضعاف به اندازه ای راهبردی و پراهمیت است که می توان آن را شاخصی برای سنجش میزان پای بندی یک دولت به عدالت اجتماعی و خط امام دانست. اما واقعیت و عملکرد دولت ها در این زمینه چگونه بوده است؟
در پی متن گفت و گو با دکتر سید هادی معتمدی روان پزشک و استاد دانشگاه را در این باره می خوانید.

آسیب های اجتماعی برای قشر مستضعف جامعه بیشتر مسئله ساز است یا برای قشر مرفه جامعه ایجاد دردسر می کند؟
آنچه در تئوری آسیب های اجتماعی مطرح می شود این است که آسیب های اجتماعی تنها معلول عوامل اقتصادی نیستند و تنها بخشی از مسائل اجتماعی معلول عوامل اقتصادی هستند. مسئله مهم این است که در ایجاد آسیب های اجتماعی بسیاری از عوامل مانند عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و غیره نقش دارند. بر خلاف آنچه که در جامعه تفکر غالب افراد شده و به اصطلاح جا افتاده است ، آسیب اجتماعی در میان قشر محروم جامعه ما بیشتر از قشر مرفه نیست. آنچه باعث به چشم آمدن آسیب های قشر مستضعف جامعه شده است، تفاوت در نوع آسیب های اجتماعی است. بنابراین در تئوری ها مسئله فقر تنها عامل آسیب های اجتماعی نیست و آسیب اجتماعی می تواند خود را به اشکال مختلف نشان دهد.

اما آسیب پذیری کدام یک از این گروه ها  بیشتر است؟ آیا آسیب ها در زندگی اقشار مختلف برابر است؟
در وهله اول باید نوع آسیب های اجتماعی مشخص شود، آنجایی که آسیب اجتماعی از عدم توانایی افراد به ویژه در مسائل مالی نشأت می گیرد، می توان گفت ضربه پذیری اقشار مستضعف جامعه بیشتر است. اما در برخی از موارد بالا بودن سطح رفاه اجتماعی باعث ایجاد بعضی از آسیب های اجتماعی مانند مصرف مشروب، فساد های اخلاقی و مواردی از این دست می شود. البته اشاره به این نکته نیز ضروری است که در صورتی می توان گفت کدام قشر از جامعه در مقابل آسیب های اجتماعی ضعف بیشتر و ضربه پذیری بالاتری دارند که درصد افراد درگیر آسیب های اجتماعی را بر اساس آمار های موجود در جامعه مورد مطالعه قرار داد؛ نه بر اساس تئوری و افکار محققان. در حالی که در کشور ما برای بیشتر آسیب های اجتماعی آمار دقیقی وجود ندارد و تا زمانی که نتوان بر اساس آمار سخن گفت در تئوری هر دو قشر مرفه و مستضعف در معرض این نوع آسیب ها خواهند بود.

امام خمینی در جایگاه بنیان گذار نظام جمهوری اسلامی حمایت از مستضعفین را مسئولیت همه سیاست گذاران و مدیران کشور می داند، از این منظر آیا جایگاه سازمانی، بودجه و جایگاه حقوقی و معنوی سازمان بهزیستی به عنوان سازمان اصلی متولی مددکاری اجتماعی در جامعه  مستضعفان کشور متناسب با این رهیافت استراتژیک مورد نظر امام خمینی هست؟
متاسفانه جایگاه بهزیستی متناسب با خواسته های امام خمینی نیست. با توجه به اینکه نهاد های موازی متعددی در جامعه ما در کنار سازمان بهزیستی مشغول به کار هستند؛ و همچنین بودجه های در نظر گرفته شده الزاما به سازمان بهزیستی تعلق نمی گیرد، بهزیستی این توانایی را ندارد که تمام مشکلات اجتماعی را شناسایی و رفع و حل کند. مشکل اصلی که مانع از رسیدن سازمان بهزیستی در رسیدن به جایگاهی متناسب با خواست و فرمایشات امام شده، این است که، برای رفع یک مشکل در کشور ما نهاد های مختلفی مشغول به فعالیت یکسان می شوند. به عنوان مثال برای رفع مشکلات و آسیب های اجتماعی از کشور هیچگاه سازمان بهزیستی تنها مسئول شناخته نمی شود و در کنار آن نهادهایی مثل کمیته امداد و یا شهرداری نیز مشغول به فعالیت هستند. این مسئولیت در میان این سازمانها تقسیم نشده است به این معنا که هر کدام برای رفع بخشی از  این آسیب ها تلاش نمی کنند، بلکه فعالیت آنها موازی کارانه است و این عاملی است برای عدم شناخته شدن سازمان بهزیستی در جایگاه مادی و معنوی که مناسب با فرمایشات رهبر کبیر انقلاب باشد.

به نظر شما برای رفع این مشکل چه باید کرد؟ آیا ضروری است که نهاد یا سازمانی وجود داشته باشد که مسئولیت رسیدگی و توزیع آسیب های اجتماعی به سازمان های مختلف را داشته باشد؟
مطابق قانون، کنترل آسیبهای اجتماعی به سازمان بهزیستی سپرده شده است. درنتیجه امکانات مورد نیاز برای کنترل این آسیب ها در اختیار سازمان بهزیستی قرار داده شده است. اما در اینجا نکته ای ظریف وجود دارد و آن این است که باید مدیریت آسیب های اجتماعی به سازمان بهزیستی سپرده شود نه کنترل کردن آسیب های اجتماعی. مدیریت آسیب های اجتماعی به وسیله سازمان بهزیستی، راه حل رفع موازی کاری ها در جهت رفع آسیب های اجتماعی است.

باید این نکته را در نظر گرفت که برای کنترل آسیب های اجتماعی اگر همه بودجه کشور هم در اختیار سازمان بهزیستی قرار بگیرد این سازمان نمی تواند به طور کامل برای رفع این آسیب ها کاری کند. نه تنها سازمان بهزیستی بلکه هر سازمان دیگری هم که بود نمی توانست به تنهایی این مهم را انجام دهد، پس کنترل آسیب های اجتماعی نباید به تنهایی به دست سازمان بهزیستی باشد. بلکه این سازمان باید مدیریت این امر را به دست بگیرد و در ادامه سایر نهاد هایی که درباره آسیب های اجتماعی کار می کنند باید فعالیت خود را زیر نظر مدیریت عمومی سازمان بهزیستی بیاورند. به عنوان مثال اگر سازمانی هست که درباره اعتیاد و مواد مخدر فعالیت می کند، باید فعالیت و برنامه های خود را با سازمان بهزیستی هماهنگ کند، در غیر این صورت کاری را انجام می دهد که سازمان بهزیستی و یا سایر نهاد ها هم انجام داده اند. بودجه ها در چند جای متفاوت برای عملی یکسان خرج می شود و موازی کاری ها مانع از پیش برد صحیح اهداف می شود. تا جایی که گاهی اوقات سازمان و نهاد ها در تضاد با یکدیگر و در مقابل یکدیگر قرار می گیرند. چنین مواردی نه تنها باعث هدر رفتن بودجه اختصاص یافته و کند شدن سرعت عملکرد سازمان ها بلکه در نهایت منجر به عدم رفع آسیب های اجتماعی از جامعه می شود.

پرداختن به مسئله آسیب های اجتماعی در فرایند سیاست گذاری عمومی کشور های توسعه یافته چه متدولوژی دارد؟ آیا می توان متدولوژی این کشور ها را با ایران مقایسه کرد؟
تا حد زیادی خیر. نمی توان گفت که فلان کشور این کار را در جهت رفع آسیب های اجتماعی انجام می دهد ما خیر. چرا که در وهله اول باید دانست که آسیب های اجتماعی از کشوری به کشور دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. به این معنا که مشکلات و ناهنجاری های موجود در جوامع و  در کشورهای مختلف با توجه به مقتضیات فرهنگی و فراگیری آن آسیب و مشکل در جامعه ممکن است آسیب اجتماعی به شمار بیاید یا خیر. به عنوان مثال در کشور ما ارتباط جنس مخالف با یکدیگر آسیب اجتماعی به شمار می آید در حالی که در کشور های توسعه یافته به این شکل نیست. یا در نمونه دیگری مصرف مشروبات الکلی در برخی از کشور ها آسیب اجتماعی و یا جرم به حساب نمی آید در حالی که در کشور ما این مورد نقض قانون دینی و آسیب اجتماعی محسوب می شود. نکته اصلی این حرف این است که در هر کشوری باید با توجه به مقتضیاتی که آن کشور دارد آسیب های اجتماعی را شناخت و برای رفع آن تلاش کرد.

نکته ای که گفتید درباره تفاوت های فرهنگی و ارزشی است که ممکن است در هر جامعه ای متفاوت باشد. اما برخی از آسیب های اجتماعی مثل اعتیاد، خودکشی، تن فروشی در اکثر جوامع به عنوان آسیب اجتماعی به شمار می روند؟
یک آسیب تنها زمانی آسیب اجتماعی به شمار می رود که جامعه را دچار مشکل کرده باشد. به عنوان مثال ممکن است در جامعه ای شمار افراد بیکار تا حدی نباشد که آسیب اجتماعی به شمار بیاید. علاوه بر این دلایل تن فروشی، اعتیاد و خودکشی در هر کشور متفاوت با کشور دیگر است. شاید برای رفع برخی از آسیب های اجتماعی مشترک بتوان از کشور های دیگر الگو برداری کرد ولی باید درنظر گرفت دلایل ایجاد و نحوه رفع این آسیب ها برای هر کشوری مشخص  و منحصر به آن کشور است.

با توجه به این صحبت شما، هر کشوری باید مرجع و سازمان مادری داشته باشد که آسیب های اجتماعی را در آن کشور با توجه به ارزش ها و مشکلات همان کشور شناسایی و برای رفع آنها برنامه ریزی کند. بنابر این اساس در ایران سازمانی که می تواند مرجع شناسایی و جای گذاری مسوولیت های درمان آسیب های اجتماعی در سازمان های مختلف باشد کدام سازمان است؟
بهزیستی می تواند متولی این کار باشد. چرا که بیشترین تعداد متخصص و تحصیل کرده را در این زمینه دارد و به عنوان برنامه ریز یا مدیر موظف است در این حوزه کار کند. بنابراین سازمانی که به عنوان سازمان مادر در این زمینه که کنترل آسیب های اجتماعی را برنامه ریزی می کند خود سازمان بهزیستی است.

اما سازمان بهزیستی در کشور همه آسیب های اجتماعی را پوشش نمی دهد، آیا ملاکی برای اولویت بندی آسیب های اجتماعی وجود دارد؟  اگر آری آن ملاک چیست؟ در واقع چرا این سازمان همه آسیب ها را مدیریت نمی کند؟
به دو دلیل. دلیل اول همان که ذکر کردم چون سازمان بهزیستی متاسفانه آسیب های اجتماعی را مدیریت نمی کند و سعی در کنترل این آسیب ها دارد. همین امر ایجاد موانعی مانند موازی کاری و اتلاف بودجه را به همراه دارد.

دلیل دوم اینکه آسیب های اجتماعی در طول زمان ثابت نیست و ممکن است با گذشت زمان تغییر کنند. به عنوان مثال زمانی رفتار تماشاگران در ورزشگاه ها نوعی آسیب اجتماعی به شمار می آمد، همچنین سگ بازی؛ اما این آسیب های اجتماعی به مرور زمان تغییر پیدا می کنند و بعد از مدتی ممکن است برای مردم عادی شوند و یا اینکه با کم شدن تعداد آن از شمار آسیب های اجتماعی خارج شوند. چرا که لازمه اینکه یک معضل، آسیب اجتماعی شناخته شود این است که برای جامعه یک مشکل شناخته شود و در میان جامعه فراگیر باشد.

از نمونه دیگر آسیب های اجتماعی که در طول زمان تغییر می کنند می توان به جنگ اشاره کرد جنگ از نمونه آسیب های اجتماعی است که با مرور زمان تغییر می کند. جنگ آسیب های اجتماعی خود را دارد که با مرور زمان و پایان جنگ این آسیب ها حذف می شوند.

پس به نظر شما دلیل اینکه سازمان بهزیستی نمی تواند همه آسیب های اجتماعی را پوشش دهد این است که آسیب های اجتماعی در طول زمان تغییر می کنند؟
دقیقا این نکته صادق است. تورم، بیکاری، افزایش سن ازدواج در دختران و چنین مواردی در جامعه آسیب های جدید ایجاد می کند و مسلم است که سازمان بهزیستی نمی تواند همه این موارد را پوشش دهد. چرا که مشخص نیست در جامعه چه آسیب اجتماعی ایجاد می شود که ما بتوانیم آن را در جامعه شناسایی کنیم و تحت لوای سازمان بهزیستی قرار دهیم. بنابراین سازمان بهزیستی یک سازمان متولی است. متولی یه این معنا که در اتاق فکر آن افرادی هستند که به شکل دائم برای آسیب های اجتماعی برنامه ریزی می کنند. روند رو به رشد یا کاهش آسیب های اجتماعی را هر ساله با هم مقایسه و آسیب های اجتماعی جدید را شناسایی می کنند.

شما به وظایف و جایگاه بالقوه سازمان بهزیستی اشاره کردید، اما سازمان بهزیستی کنونی تا چه حد در کنترل آسیب های اجتماعی موفق بوده است؟
به قول معروف، هرکس همان قدر که پول می دهد همان قدر آش می خورد. از نظر من اگر عملکرد سازمان بهزیستی را بر اساس بودجه ای که به آن اختصاص داده شده است و با توجه به موازی کاری هایی که در این زمینه انجام می شود مورد بررسی قرار دهیم متوجه می شویم که این سازمان تا حد زیادی عملکرد مناسبی داشته است.

من فکر میکنم، سازمان بهزیستی با توجه به بودجه دریافتی اش در بخش های مختلفی که دارد مثل توانبخشی، پیشگیری، درمان آسیب های اجتماعی و دیگر بخش ها سازمانی موفق است. ما در این سازمان افرادی را داریم که با حداقل حقوق ها مشغول به کار هستند. علاوه بر این بورسیه، سهمیه و چنین مواردی بسیار کم در اختیار سازمان بهزیستی قرار می گیرد.

پس از نظر شما اگر بودجه لازم در اختیار سازمان بهزیستی قرار بگیرد این سازمان می تواند در درمان آسیب های اجتماعی، توانبخشی و توانمندی افراد ناتوان مانند کشور های توسعه یافته عمل کند؟
از نظر من بله. اگر مانع بودجه از سر راه این سازمان کنار گذاشته شود و علاوه بر آن اگر نقش سازمانی مادر به بهزیستی داده شود تا از این طریق بتواند آسیب های اجتماعی را به جای کنترل، مدیریت کند، این سازمان می تواند سازمانی موفق در این زمینه باشد. افرادی که در این سازمان مشغول به کار هستند افرادی هستند که موفق اند و در رشته های تحصیلی خود افرادی فرهیخته به شمار می آیند.

اما اگر سازمان بهزیستی را از منظر مدیریت این سازمان بررسی کنیم، در کشور ما متاسفانه در امور اجتماعی ما همیشه در بحث مدیریت ضعیف عمل کرده ایم و مدیریت های ضعیفی داشته ایم. هرچند جمله من به این معنا نیست که ما مدیران ضعیفی داشته ایم ولی سیستمی که مدیریتی قوی بر پایه تخصص بالا و جامع نداشته باشد، مدیران قوی را نیز ضعیف می کند. چرا که در نظام ما ساختارهای مدیریتی بر مدیر غلبه دارد.

پس سازمان بهزیستی به عنوان یک سازمان اجتماعی در مدیریت ضعیف است به این معنا که اگر یک مدیر را برداریم و مدیر دیگری را جایگزین کنیم، بازهم تفاوتی حاصل نمی شود چرا که ایراد در یک سیستم است نه در یک فرد.

راه حل رفع این کاستی های مدیریت در کشور چیست؛ روشن است که نمی توان انتظار داشت با صدور بخش نامه ای سیستم مدیریت در یک کشور و حتی در یک سازمان را تغییر داد؟
مسلما حرف شما صحیح است و نمی توان در زمانی کوتاه و با بخشنامه کردن این موضوع مدیریت را متحول کرد. برای رسیدن به این منظور ما باید برنامه ریزی بلند مدت برای آموزش صحیح نظام مدیریت داشته باشیم. به این معنا که برای آموزش مدیریت باید کلاس های آموزشی گذاشته شود، کلاس نه به معنای رشته مدیریت؛ بلکه باید نقایص سیستم مدیریت در کشور با بررسی های علمی شناسایی شود و برای رفع آن افراد و سیستم ها آموزش داده شوند. نه اینکه تنها مدیرانی قابل و توانا آموزش دهیم. برای رفع این مشکل ما باید مدیریت قوی داشته باشیم. چرا که مدیر ضعیف نمی تواند در سیستم مدیریت پویا و فعال کار کند.

به جز بخش مدیریت مشکل دیگری در سازمان بهزیستی وجود دارد؟
اگر از بخش مدیریت بگذریم. ما در بخش برنامه ریزی چه برای سازمان بهزیستی چه برای سازمان های دیگر ضعیف هستیم. متاسفانه این ضعف را می توان به شکل مشخص در هشت سال گذشته با تعطیل شدن سازمان مدیریت برنامه ریزی دید.
تعطیل شدن سازمان مدیریت برنامه ریزی در دولت احمدی نژاد ضربه بزرگی به کشور در حوزه های مختلف به ویژه در حوزه های اجتماعی زد. نتیجه این امر این شده است که ما اصلا نمی دانیم برنامه ریزی برای انجام کار یا پروژه ای در کشور باید در کجا صورت بگیرد.
کشور های دیگر تأکید هرچه بیشتر در برنامه ریزی حتی در امور شخصی و روزانه را دارند در حالی که کشور ما بزرگترین زمانی که موظف به انجام این کار است و منجر به عملکرد بهتر کشور می شود را تعطیل می کند. نتیجه این می شود که هر سازمانی هر مدیری برای خودش برنامه ریزی می کند تعاملات بین سازمانی می شود ب
دون بررسی نتیجه از سوی مرجع.

با توجه به اینکه برنامه ششم توسعه در حال تدوین است چه نکته ای را خطاب به تدوین کنندگان مربوط به این بخش به منظور رفع آسیب های اجتماعی لازم به ذکر می دانید؟
با توجه به اینکه آسیب های اجتماعی در جامعه ما بحرا
نی مهم و مسئله ای در خور توجه است و همچنین با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از جمعیت کشور به جمعیت جوان جامعه اختصاص دارد. توصیه من به تدوین کنندگان این برنامه این است که در برنامه ششم توسعه باید فصلی تحت عنوان آسیب های اجتماعی و سر فصلی در ذیل آن تحت عنوان آسیب های اجتماعی در جوانان پرداخته شود. توصیه من به مسئولین این است که جای خالی این قسمت باید در برنامه ششم پر شود.

صحبت پایانی من این است که، آسیب اجتماعی را اجتماع ایجاد می کند. بنابراین درمان آسیب اجتماعی هم درمانی اجتماعی است. درمان اجتماعی در یک کشور با فرهنگ سازی ایجاد می شود، نه با بیرون کشیدن آن آسیب از جامعه و خلاصه و محصور کردن آن در یک سازمان و یک مرکز.

بنابراین در بررسی آسیب های اجتماعی گسترش  NGO ها و موسساتی این چنینی است که عامل اصلی درمان این آسیب ها است و ما باید فرهنگ وجود NGO ها را در کشور گسترش دهیم و فعال کنیم. به این معنا که بدون گسترش NGOها نمی توان آسیب های اجتماعی را کنترل کرد. هرچند باید به سازمان بهزیستی به عنوان یک مسئول نگریست اما باید سازمان بهزیستی را سازمانی مدیر و مادر در رفع آسیب های اجتماعی دانست که NGO ها را مدیریت می کند تا آسیب های اجتماعی از کشور رفع شود.

و اما نکته مهم دیگر در مورد آسیب های اجتماعی آموزش است. مسئولین موظف اند تا از طریق نهاد های گوناگون، وسایل ارتباطات جمعی، صدا و سیما، در دانشگاه ها و در آموزش و پرورش آموزش لازم در رابطه با آسیب های اجتماعی به مردم و شهروندان یک جامعه داده شود. در غیر این صورت با تکه تکه کردن کار و تقسیم بی ربط آسیب های اجتماعی میان سازمان های مختلف نه تنها آسیب های اجتماعی کنترل و رفع نمی شوند بلکه در مواردی ممکن است این آسیب ها در جامعه افزایش هم داشته باشند. 


انتهای پیام /*



انتهای پیام /*