
چند لحظه بعد، زنی از وسط آدمها بلند شد، رفت کنار جزیره، تند تند با دستش آبها را
کنار زد . جزیره کمی جلوتر رفت. آدمها بلند شدند. رفتند دورتا دور جزیره. با دست تند
تند آبها را کنار زدند. جزیره دور خودش چرخید و چرخید و چرخید. خسته شدند. روی
جزیره نشستند ، به هم نگاه کردند. خیس شده بودند. سردشان بود. میلرزیدند. پیر مردی
بلند شد، لباسهایش را درآورد. آنها را روی هم گذاشت. گفت باید آتش درست کنند همه لباسهایشان را روی لباس او گذاشتند. تپهای از لباس خیس درست شد. چیزی نداشتند آتش درست کنند . دوباره روی جزیره دراز کشیدند. خسته شده بودند، گرسنه بودند، تشنه
بودند. مردی کنار آب رفت. آب خورد همه آب خوردند. شور بود . سرفه کردند. بعد
زمین را با قدرت کندند تا برای خوردن چیزی پیدا کنند . همه با هم یک چاه بزرگ کندند. از زمین آب بیرون آمد. آب شور. چاه را پر کردند و روی جزیره نشستند. گریه کردند، بلند
بلند گریه کردند. بلند شدند. روی جزیره دور خودشان دویدند. به دور دستها نگاه کردند.
فقط آب بود و سیاهی. یکی از مردها از بقیه جدا شد و دوید. پرید توی آب، رفت زیر آب.
لوتوس الیزه
[[page 9]]
انتهای پیام /*