
آقای مدیر: «ما این جا یک سبد پر از گل آفتابگردان
داریم، اگرچه خودتان
گلید، اما به هر کدامتان
یکی از این شاخه گلها
تقدیم می شه تا با خودتون
به خونه ببرین و ما را
فراموش نکنین. در ضمن
به عنوان پایان برنامه امروزمان هم میخواهیم با هم سری بزنیم به کلاسها و قسمتهای
مختلف مدرسه، تا با فضای این جا آشنا بشید.»
در راهروهای مدرسه
موجی از گل های آفتابگردان و
گلهای محمدی به راه افتاده بود.
هدیهای کوچک، یک یویوی کشی، به هر دانشآموز
داده میشود. وقت خداحافظی است، اما بچهها
که دستبردار نیستند. یکی میخواهد یویوی
سبزش را با یویوی قرمز عوض کند. دیگری
میخواهد یویوی قرمزش را با آبی عوض کند.
آقای مدیر خیلی خسته شده اما به روی
خود نمیآورد. سبز را میگیرد و قرمز
میدهد، قرمز را... و همچنان میخندد.
در حیاط مدرسه سکوت موج میزند. تا یک ربع پیش، این حیاط پر بود از همهمه بچهها، صدای دست زدنشان صدای خنده و شادیشان...
... اما هنوز کسی هست، کسی که باید صندلیها را جمع کند و مدرسه را برای روز دیگر آماده کند. برای درس
خواندن ما، چند نفر زحمت میکشند؟
نام خودرو: TVR سربرا
کشور سازنده: انگلستان
حداکثر سرعت: 257 کیلومتر در ساعت
انتقال نیرو: 6 دنده - دستی
مشخصات کلی بدنه :
[[page 20]]
انتهای پیام /*