مجله کودک 261 صفحه 9

کد : 118191 | تاریخ : 02/09/1385

آدم بزرگها آتش بزرگی درست کردند. جادوگر زیر لب وِرد خواند، دور آتش چرخید و به آسمان فوت کرد. همه به آسمان نگاه کردند و منتظر شدند، منتظر شدند، منتظر شدند. آسمان دو پله پایین آمد. آدم بزرگ­ها ترسیدند و بلند جیغ زدند. دویدند دنبال جادوگر. جادوگر وردی خواند و غیب شد. آدم بزرگها دوباره به پیرترین آدم روی زمین نگاه کردند. مرد پیر دستور داد بلند قدترین آدم روی زمین را پیدا کنند. کار سختی نبود. آدم بزرگها خیلی زود او را پیدا کردند و آوردند. مرد پیر با او حرف زد. بلند قدترین آدم روی زمین از کوه بالا رفت. به قله رسید. دستهایش را بلند کرد و آسمان را نگه داشت. آدم­ها دست زدند و شادی کردند. آسمان روی دستهای مرد سنگین شد. مرد دستهایش را جا به جا کرد. آسمان سنگین­تر شد، سنگین شد، سنگین­تر شد و دستهای مرد تا شدند. آسمان یک پله دیگر پایین آمد. بچه­ها دوباره دست زدند و بلند قدترین آدم روی زمین را بدرقه کردند. آدم بزرگها نگران بودند. ترسیده بودند. دوباره دور مرد پیر را گرفتند. بچه­ها با صدای بلند آسمان و ماه و ستاره ها را صدا می­زدند. مرد پیر این بار دستور داد قویترین آدم روی زمین را بیاورند. آدم ها او را هم آوردند. قویترین آدم روی زمین، اول از همه به کوه نگاه کرد و بعد آرام آرام از کوه بالا رفت و به قله رسید. آسمان را گذاشت روی شانه هایش و زور زد. آن قدر زور زد لکسوس 300 RX

[[page 9]]

انتهای پیام /*