
تبِ تابستانی
هوای دی ماه سرد است و این خیلی طبیعی است ، چرا که سوز و سرما از ویژگی های فصل زمستان است . همان طور که گرما نیز از خصوصیات بارز فصل تابستان است . تابستان ، فصلی که چند ماه پیش آن را پشت سر گذاشتیم . اما اواخر بهار و اوایل تابستان امسال ، هوا گرم تر از . . .
حدمعمول بود . تبی به جان تمام مردم جهان افتاده بود ، تب فوتبال ، تب جام جهانی .
نیما : « مامان جون ، امروز عجیب روزیه ، دعا کن که ببریم ، من یه دقیقه می رم بیرون که ببینم اگه رضا هم اون جاست یه کم با هم بازی کنیم . »
مامان : « حتما منظورت از بازی بازم فوتباله ، نه ؟ نیما فقط یادت باشه که من امروز چقدر فک زدم ، زبونم مود درآورد ، شصت دفعه بهت گفتم که برو نون بخر . »
نیما : « خب باباجون ، هی این قدر نگو ، می خرم دیگه ، اصلا الان کی فکر خوردنه ؟ تازه معلوم هم نیست که نانوایی باز باشه ، بیشتری ها برای بازی امروز تعطیل کردن . »
مانانک « این حرفا چیه می زنی نیما ؟ نون نداریم . نونِ مون تموم شده ، متوجه ای ؟ »
نیما : « مامان منم چه حوصله ای داره ها ، اصلا نمی دونه توی این دنیا چه خبره ، نمی دونه که الان تو اون اون ور دنیا
چه غلغله ایه ، خوش به حال اونایی که اونجان و می تونن مسابقه رو از نزدیک ببینن ، خیابون مون رو ببین چه وضعی داره . . . .
هر روز تو این خیابون کلی ماشین می اومد و می رفت ، اما الان انگاری تمام شهر تعطیل شده ، اون وقت تو این وضعیت مامان من هِی . . .
در همین هنگام ، جان و دوستش به آگهی بر می خورند که در آن اعلام شده اودی پیدا شده و او در خانه ای در یک خیابان که نشانی آن داده شده قرار دارد .
[[page 18]]
انتهای پیام /*