
مریم محبّی
«لکهها»
لباسهای کثیف توی سبد لباسها روی هم ریخته شده بودند و هر کدام بویی میدادند. شلوار آبی گفت: «نمیدانم از دست این
دختر سر به هوا چه کار کنم؟ تازه چند روز
پیش مادرش مرا برای او خریده بود فقط یک
بار هم پوشیده که آن یک بار هم افتاد داخل
یک گودال پر از آب کثیف.» بلوز صورتی
گفت: «تو با آب و مقداری مواد شوینده
تمیز میشوی من چی که دختر هنوز لاک انگشتانش خشک نشده دستش را به من مالید
و تمام رنگ لاکها روی من ماند. تازه رنگ
لاک بعد از خشک شدن مقاومتر میشود
لکههای مرا اول باید مادهی پاک کنندهی
لاک پاک کنند بعد با مواد شوینده بشویند و
این شستشوها از عمرم کم میکند.» روسری
دختر از زیر لباسهای کثیف خودش را به زور
بالا کشید و گفت: «پس من چه بگویم که وقتی دختر افتاد روی زمین و صورتش زخمی شد
خون صورتش را با من پاک کرد مرا اول باید
با آب سرد و صابون بشویند و من اصلاً از آب سرد خوشم نمیآید در ضمن پارچهی من از
اوضاع در زندان حیوانات خیلی مناسب نیست. گارفیلد در اینمحل با گربهی سابق چاپمن که حالا اودی جانشین او شده، آشنا میشود.
[[page 8]]
انتهای پیام /*