
دو، سه ماهی به همین منوال گذشت و هیچ اثر و نشونهای از هانیش دیده نشد. شب
یلدا و فصل سرما هم از راه رسیدو اولین برف زمستانی شهر را سفید پوش کرد.
از طرفی خوشحال بودیم که پدر و مادر و مادربزرگ ماجرای اون شب رو تقریبا از یاد برده بودند...
سارا و سام یه بیست سئوالی هرکدومتون که جواب رو پیدا کرد،یه جایزه مخصوص پیش من داره!
یعنی مخصوصتر از اون جایزههایی که بهمون بدهکای باباجون؟
بابا ول خرجی نکن حساب جایزههایی که تو لیست انتظار هست داره سنگین میشه!
نه،این دفعه دیگه با دفعه های قبل فرق میکنه.اگه گفتین تعطیلی آخر اینهفته کجا میخوایم بریم؟
بچهها به نظر شما هانیش تو این مدت که خودش را نشان نداده چه نقشهای برای بچهها کشیده؟ ادامه داستان را در هفته بعد ببینید.
چاپمن، مشاورش و اودی قصد
سفر دارند.
[[page 24]]
انتهای پیام /*