
-عموجان اجازهی رفتن میخواهم. مرد دست به
سر پسر کشید و با آهی گفت:
«پیش مادرت برگرد پسرم.»
-اجازه بدهید بروم،مثل بقیه.
-تو هنوز خیلی کوچکی،خیلی کوچک.
-همین که تیغهی شمشیر مرا
نمیترساند، من بزرگ شدهام.
-نمیتوانم اجازه بدهم.
پسر ناگهان دستهایمرد را گرفت
و بوسید.
مرد دستش را پس کشید. پسر به
زمین نشست و بر پاهای مرد بوسه
زد. مرد خود را عقب کشید. پسر
پاهای مرد را گرفت و التماس کرد:
- عموجان اجازه بدهید من هم
بروم. من میتوانم بجنگم. از هیچ چیز
نمیترسم.
پسر گریه کرد و دوباره التماس کرد.
صورتش از اشک خیس بود. مرد بیمیل با
نگاهش به او اجازه داد.
پسر با شور و شوق برخاست. لبخند زد.
شمشیر برداشت و به سوی میدان رفت.
پسر هم عازم میدان نبرد شد. در آنجا چه
خواهد گذشت و پسر چه راهی را طی خواهد کرد؟
برای دانستن عاقبت ماجرا میتوانید کتاب «مرد
و میدان» را که به بهای 300 تومان منتشر شده
است، تهیه کنید و بخوانید.
نام توپ: هویتزر 3 M
کشور سازنده: آمریکا
وزن: 1132 کیلوگرم
سرعت حرکت گلوله:311 متر بر ثانیه
حداکثر برد: 7585 متر
[[page 33]]
انتهای پیام /*