مجله کودک 274 صفحه 9

کد : 118614 | تاریخ : 03/12/1385

معتب می­گوید: «من که دیدم یک خوشه­ی بزرگ را به آن طرف دیوار انداختی؟» خدمتکار به التماس می­افتد. -تو را به خدا من را ببخش و به امام کاظم (ع) نگو! معتب خدمتکار را کشان کشان پیش امام کاظم (ع) می­برد. امام کاظم (ع) از کار معتب تعجب می­کند. معتب ماجرا را می­گوید. اما امام کاظم(ع) عصبانی نمی­شود. فقط می­پرسد: «چرا آن خوشه را پنهان کردی. گرسنه بودی؟» خدمتکار که هیچ وقت در خانه­ی امام (ع) گرسنگی نکشیده، جواب می­دهد: «نه آقای من!» امام کاظم (ع) می­پرسد: «آیا به آن خرماها نیاز داشتی؟» با خودش فکر می­کند: «نه»، من که هیچ وقت در خانه­ی امام کاظم(ع) به چیزی نیاز نداشتم. او خیلی به من کمک می­کند.» بعد فوری جواب می­دهد: «نه..ببخشید، من کار بدی کردم.» امام کاظم(ع) با مهربانی می­گوید: «اگر خرما می­خواستی درستش این بود که به من می­گفتی. حالا هم آن خرماها برای تو، ولی دیگر از این کارها نکن!» -به روی چشم امام کاظم (ع) به معتب می­گوید: «تو هم به او کاری نداشته باش. این اتفاق راهم برای کسی تعریف نکن.» نام اسلحه: خمپاره­انداز اوردانس کشور سازنده: انگلستان وزن: 50 کیلوگرم سرعت حرکت گلوله: 198 متر بر ثانیه حداکثر برد: 1463 متر

[[page 9]]

انتهای پیام /*