
رضا زارع
وقتی
اسباب بازیها
اطلاعیه میدهند
در کمد اسباببازیها غوغایی بود. از همه بلندتر، صدای گریهی عروسک کوکی
بود که توجه همه را به خود جلب میکرد. عروسک کوکی با آن لباس خال خالی زرد و
قرمز، گوشهی کمد نشسته بود و های های گریه میکرد. عروسکِ سرباز دلش سوخت
نزدیکتر رفت . ای وای! چرا اینقدر قیافهی عروسک کوکی عوض شده بود؟! انگار
دکتر عروسک ها صورتش را جراحی پلاستیک کرده بود! اصلاً خودش نبود! گریهی
عروسک کوکی یک لحظه قطع نمیشد. عروسک خرسی جلو آمد و پرسید: «چی
شده؟ تو چرا اینجوری می کنی؟! اصلاً! چرا اینجوری شدی، عروسک کوکی؟! »
عروسک کوکی در حالی که اشک هایش را پاک میکرد، با لبخند و تلخی گفت:
« من که عروسک کوکی نیستم.» همه با تعجب فریاد زدند: «نیستی؟! یعنی چه؟! پس
کی هستی؟!
- من، خُب معلومه. منو نمی شناسین؟! منم ! عروسک کتابخوان!
همه یکصدا فریاد زدند: «چی؟! عروسک کتابخوان؟! ولی تو که لباست خال خالی
نبود! اصلاً اینجوری نبودی!»
- داستانش مفصّله!
همه اصرار کردند:
- خب بگو، ما هم میخوایم بدونیم!
- یادتونه یه روز مریم از بیرون اومده بود و عصبانی بود. همون روز رو می گم
نام موشک: کروتال کشور سازنده: فرانسه وزن با تجهیزات: 85 کیلوگرم
حداکثر برد: 8 کیلومتر
[[page 8]]
انتهای پیام /*