
مامان من آنقدر کوچک است که توی کیف من جا می شود و اصلاً گریه نمی کند .
مامان من آنقدر کوچک است که بچه های کلاس می گویند ، عروسکی کوچکتر از این هست ؟
مامان من آنقدر کوچک است که دلش برای من می سوزد و می گوید ، کاش تو هم مثل بچه های دیگر یک مامانِ بزرگ داشتی .
مامان من آنقدر کوچک است که خودش دوست دارد یک مامان داشته باشد .
مامان من آنقدر کوچک است که دلش یک مادربزرگ می خواهد .
من ، مامان و مادربزرگ مامانم هستم و مثل مادربزرگها به او می گویم « دخترم ! تو روزی خودت مامان می شوی ، اینقدر مامان مامان نگو ، خب عروسکم ! »
من و مامانم قاه قاه می خندیم .
- پخش آگهی تلویزیونی در برنامه های تلویزیونی کودک .
[[page 13]]
انتهای پیام /*