
اسماعیل شَله لنگ می زد و راه می رفت و می گفت : « ریگی توی کفشم نیست . » اما هیچکس باورش نمی شد . چون همه اسماعیل شله را می شناختند . آنقدر سر همه شیره مالیده بود و روی شیره ها کلاه چسبانده بود شده بود گاو پیشانی سفید . اسماعیل شَله عاشق پول بود . به غیر از پول به چیزی فکر نمی کرد و بقیه چیزها را با دست پس می زد و آدمها که می رفتند با پا پیش می کشید . او همه کار می کرد تا پول بیشتری به دست بیاورد . برای جن کفش می دوخت و از جن پول می گرفت .
گذرنامه یا پاسپورت وسیله ای برای شناسایی هویت مسافران هوایی است . زدن مهر بر روی گذرنامه در یک فرودگاه به معنای ورود یا خروج از آن کشور است . استفاده از گذرنامه
[[page 8]]
انتهای پیام /*