
تابستان بود . پنجره ی اتاق باز بود . نازنین کوچولو پشت پنجره نشسته بود . پرنده ای آمد و آرام روی بام همسایه نشست .
نازنین کوجول پرنده را دید . مادرش را صدا زد و گفتک « چه شده ؟ چه کار داری . »
نازنین کوچولو گفتک « مادر آن پرنده را می بینی ؟ »
مادر گفت : « بله . آن پرنده یک کبوتر است ؟ یک کبوتر سفید . »
نازنین کوچولو پرسید : « کبوترها از کجا می آیند ؟ »
مادر گفتک « از آشیانه ای که در آن زندگی می کنند . آشیانه ی آن ها روی یکی از پشت بامهاست . »
نازنین کوچولو باز پرسید : « کبوترها به کجا می روند ؟ »
مارش دستی به سر او کشید و گفت : « آن ها به هر جا که بخواهند می روند . »
نازنین کوچولو زیرلب گفتک « کاش من هم یک کبوتر بودم . »
و مادرش باز هم خندید .
قصه ی نازنین هنوز ادامه دارد . او در فصل بعدی قصه که پاییز است هم به پرنده ها فکر می کند . ماجرای قصه را می توانید در کتاب دنبال کنید .
سبک معماری یونان و روم باستان در معبد « پارتنون » آتن کاملاً مشخص است . ستون های بلند و با فاصله های یکسان از مشخصات این نوع معماری است .
[[page 33]]
انتهای پیام /*