مجله کودک 282 صفحه 11

کد : 118969 | تاریخ : 13/02/1386

دختر عمو بلورساز هم که برای پدرش ناهار آورده بود ، گفت :« وای بابا ، چه عروسکی ساختی ! » دختر عمو آهنگر و دختر عمو بلورساز که همیشه با هم قهر بودند ، با تعجب به هم نگاه کردند . به عروسک ها زل زدند و دختر عمو آهنگر گفت : « چه عروسک بلوری ! » دختر عمو بلورساز گفت : « چه عروسک آهنی ! » آنها بازی را شروع کردند ، دختر عمو آهنگر گفت : « اسم عروسک من ، عروسک بلوری است . » دختر عمو بلورساز گفت :« اسم عروسک من ، عروسک آهنی است . » آنها قاه قاه خندیدند و گفتند : « این اسم ها از کجا آمدند ؟ » تا مشغول بازی شدند سؤال را فراموش کردند . عروسک آهنی یواشکی ، آهسته ، در گوشی ، به عروسک بلوری گفت : « چی شد ؟ چطور شد ؟ قصه کی تمام شد ؟ » عروسک آهنی یواشکی خندید و گفت : « تازه شروع شد ! حالا دیگر ترس شکستن نیست ، وحشت پرنگ پرنگ شدن نیست ، نه ؟ » دختر عمو آهنگر و دختر عمو بلورساز با عروسک ها مشغول بازی بودند . DNA از میلیون ها اتم تشکیل شده که با حالتی مارپیچ در کنار هم قرار گرفته اند .

[[page 11]]

انتهای پیام /*