
هوایی پرید تو بینی الاغ . بیچاره الاغ فرت فرت و فورت کرد . چند تا عطسه کرد . اما هوایی مثل یک بادکنک دراز شد و رفت تو سینه ی الاغ خوابید .
الاغ بدو بدو رفت و به آن طرف روستا رسید . هوایی از خواب پرید . از تو سینه ی الاغ بیرون آمد و به روی یک گاری پرید .
گفتم : « هوایی می خواهی کجا بروی ؟ »
هوایی گفت : « با این گاری تاراق توروق که می بینی ، می خواهم به روستای دیگر بروم . »
گاری با آن چرخهای چوبی و پر سر و صدایش رفت و رفت تا به روستای دیگر رسید .
تصویری از دندان های جلوی سگ آبی
[[page 12]]
انتهای پیام /*