مجله کودک 290 صفحه 26

کد : 119338 | تاریخ : 07/04/1386

من از خاک متولد شدم عباس قدیر محسنی آب را ریختم روی خاک وآنرا به هم زدم . گل را با دستهایم چنگ زدم تا نرم شود . بعد شروع کردم به ساختن . یک آدمک ساختم . کله اش را بزرگتر ساختم و دست ها و پاهایش را کوچکتر . خوب نگاهش کردم . برایش چشم و دهان و گوش گذاشتم ودوباره صورتش را نگاه کردم . قشنگ شده بود . کله ی آدمکم را بوسیدم و او را گذاشتم روی زمین . حالا آدمکم با چشم های درشتش به من نگاه می کرد . دوباره به گل ها نگاه کردم وآنها را چنگ زدم و دیوار ودر و یک سقف گلی ساختم . یک کلبه درست کردم و آدمکم را تکیه دادم به در کلبه . رفتم عقب واز دور به هر دو نگاه کردم . دور کلبه خیلی خیلی خالی بود . دست به کار شدم و دور تا دور کلبه را با گل درخت کاشتم . همه چیز قشنگ شده بود . فقط لباسهایم گلی شده بودند . دلم می خواست یک ماه و چند تا ستاره هم با گل درست کنم و بچسبانم به آسمان گلی کلبه . اما حوصله ی درست کردن یک آسمان بزرگ گلی را نداشتم . آدمک را با دست بلند کردم وبه آن نگاه کردم . به چشم هایش خیره شدم واو هم به چشم هایم خیره شد و آنقدر به چشم هایش نگاه کردم که رفتم توی چشم هایش . بعد هم Dمثل Democracy (دموکراسی) : واژه دموکراسی از یونان قدیم می آید که در زبان یونان قدیم "دمو" به معنای "مردم" و "کراسی" معنای "قدرت" می دهد . دموکراسی

[[page 26]]

انتهای پیام /*