مجله کودک 294 صفحه 14

کد : 119502 | تاریخ : 04/05/1386

به طرف مهتاب رفت شایدخواست یک سیلی تو گوش اوبزند که سر انگشتانش سوزه سوز کردند و گفت: "مادر مرده ، چه شده ؟" مهتاب با لبخند بی رمق روی لبهایش گفت: "آقا دیوه یک کله ام را برداشت . گفت ماه که افتاد تو چاه یک کله داشت . نه دوتا کله ! آخه ماه که دوتا کله ندارد نه فرناز جان ؟ !" رسول گریه می کرد و می گفت:" آخه مهتاب یک کله ، خانم قشنگه ، ماه که دوتا کله نداره ، آن نگاه کن !" همه به ماه نگاه کردند ، مثل صورت آدمی بود که یک عالم گریه کرده بود .فرناز می گفت: "مهتاب یک کله ، ماه قشنگه ! . . ." مهتاب حیران بود .خورشید خانم خون سر و روی او را پاک می کرد و می گفت: "جگر ماه سوخت . صد دفعه گفتم ، بازهم می گویم ماه تو چاه نمی افتد ، به مغزت می رود ؟ !" بچه ها یواش یواش می گفتند: "مهتاب یک کله ، ماه قشنگه !" خورشید خانم جیغ زد و گفت: "گم شوید بچه های خل وچل ! مگر ماه دو تا کله دارد ، گم شوید ! حالا بچه ی مریضم را چکار کنم ؟" بچه ها فرار کردند مهتاب به دنبال آنها دوید ، خورشید خانم گفت: "کجا می روی با سر وصورت خونین ؟" بچه ها می گفتند: "مهتاب یک کله ، ماه قشنگه !" مهتاب به بچه ها رسید . به ماه نگاه می کرد ولبخندی روی لبش بود . مومیایی کردن روشی برای نگهداری جسد مردگان در مصر باستان بود .در این روش ابتدا ، بخش های درونی و فاسد شدنی بدن مرده مانند شش ها ،کبد ، مغز و غیره از داخل بدن خارج می شد . سپس بدن با نوعی نمک

[[page 14]]

انتهای پیام /*