مجله کودک 300 صفحه 34

کد : 119786 | تاریخ : 15/06/1386

آورده بود . مادر بزرگ روی سبد یک پارچه ی گلدار انداخته بود وچیزی زیر پارچه تکان می خورد وقتی دخترک پارچه راکنار زده بود ، یک جوجه ی زرد کاکلی جیک جیک کنان از توی سبد بیرون پریده بود . این بهترین چیزی بود که دخترک عیدی گرفته بود . دخترک دسته ی سبد را محکم گرفته بود وبا خوشحالی به طرف جنگل می رفت ، با اینکه اولین بار بود تنها به جنگل می رفت ، اما سعی می کرد نگران نباشد و با خودش فکر می کرد : حتما مادربزرگ وقتی بفهمد خودم به جنگل رفته ام و برایش توت فرنگی چید ه ام ، خیلی خوشحال می شود آنوقت به همه می گوید ، نوه ی من یک دختر مهربان است که حسابی بزرگ شده است . دخترک رفت و رفت تا به جنگل رسید ، میان درختها این طرف وآن طرف دوید ، این بوته و آن بوته را دید ، تا اینکه وسط جنگل به بوته های توت فرنگی رسید . از خوشحالی خندید و چند دور چرخید . بعدتند و تند توت فرنگیها را چید و سبدش ا پر کرد . H مثل Horse(اسب) : از سه هزار سال پیش به این سو ، انسان در کار پرورش ونگهداری اسب بوده است اسب در بارکشی و حمل ونقل ، درجنگ ها ودر همه حال همراه انسان بده و بدون اسب انسان در طول تاریخ دچار مشکلات زیادی می شد امروزه

[[page 34]]

انتهای پیام /*