مجله کودک 302 صفحه 11

کد : 119851 | تاریخ : 29/06/1386

مامان : "بله حتما ، این چه حرفیه ؟ خواهش می کنم ، خود فاطمه هم دوست داره ، اصلا وظیفه شه ، روی چشم ، چه ساعتی می خواین حرکت . . . . کنین ؟ . . . خیالتون راحت باشه ، خودم فردا فاطمهرومیارم اونجا . . ." نمی دانم آخر این چه شانسی است که من دارم ؟ همیشه باید یک کاری پیش . . . بیاید ویک برنامه خوب را خراب کند . دایی حسین پشت خط بود . گویا قضیه از این قرار بودکه به او مأموریت داده بودند و باید یک هفته به قشم می رفت . . . از طرف دیگر دایی ومامان بزرگ با هم زندگی می کردند ودایی چون مجبور بود به مسافرت برود تلفن کرده بود تا خواهش کند که اگر می شود من یک هفته به خانه آنها بروم تا مامان بزرگ تنها نماند و . . . . داشت گریه ام در می آمد ، کلی بر سر مامان غر زدم ، اما نه غرغرهایم نه کل کل کردن هایم هیچکدام اثر نبخشید و فردا در راه پله های خانه مامان بزرگ بودیم . مامان بزرگ : "به به سلام ، نرگس جان خوبی ؟ تو چطوری نوه ی گلم ؟ خوش اومدی ، بیا یه بوس به من بده ببینم ، والله که من راضی به زحمت نبودم . . . به حسین هم صد دفعه گفتم که نمی خواد زنگ بزنی ، اما خودتون که اخلاق شو می شناسین ، دلش نمی یاد من تنها بمونم .زحمت افتادین قربون قدم تون . . . بیاین تو ، خوش اومدین . ." مامان : "خب دیگه ، من با اجازه برم ، اگه هر کا ری داشتین حتما یه تلفن به ما بزنین . فاطمه دیگه سفارش نکنم ها ، ببین مامان بزرگت چه کارایی داره مثل دخترای خوب براش . . ." مامان بزرگ : "نوه ام گله ، چقدر دلم براش تنگ شده بود . . . . فولاد زنگ نزن با افزودن ماده ی "کروم" و "نیکن" به فولاد به دست می آید . از استیل یا فولاد ضد زنگ در ساخت وسایل بهداشتی ، لوازم بیمارستانی و آشپرخانه استفاده می شود .

[[page 11]]

انتهای پیام /*