مجله کودک 304 صفحه 12

کد : 119940 | تاریخ : 12/07/1386

فاطمه : "ژیلا جون ، خیلی دلم برای مامانی تنگ شده هر چی که فکرشو می کنم می بینم خیلی بد جوری رفتار کردم ، از دست خودم خیلی عصبانی ام . . ." دلم گرفته بود ، تمام یک هفته ای را که با مامان بزرگ گذرانده بودم مثل فیلمی جلوی چشمم پخش می شد . چقدر مهربانی می کرد . چقدر دوست داشت که پیشش بنشینم . چقدر دوست داشت بغلم کند و مرا ببوسد . چکار کردم ؟ چقدر دوست دارم ببوسمش ، دستش را بگیرم . تو کارها کمکش کنم . چقدر دوست دارم تا سوزن اش را برایش نخ کنم . کاش می شد یک هفته دیگر با هم باشیم . اما کی می شود ؟حالا که دیگر مدرسه ها باز شده است . حیف شد ، خیلی حیف شد . . ." پیش مامان این قدر زبان ریختم و خودم را لوس کردم و خواهش کردم تا عاقبت راضی شد که مرا از ظهر پنجشنبه تا غروب جمعه به خانه مامان بزرگ ببرد . فاطمه :" سلام مامانی ، فردا می خوام بیام خونه تون ، خیلی خوشحالم ، مزاحم نیستم ؟ . . .چی ؟ آره بابا خودم می دونم ، می دونم که ریحانه اونجا نیست ، می خوام بیام خودتون رو ببینم ، دلم خیلی براتون تنگ شده . . . آره می دونم که تازه اونجا بودم ، اما اون دفعه خوب ندیدمتون ، تازه ، یکی از . . . دکمه های لباسم هم شل شده ، سوزن تون روآماده کنین که می خوام بیام براتون نخ اش کنم و زحمت دکمه پیراهنم رو بندازم گردن تون . . ." قصه های کوتاه در ادبیات طرفداران زیادی دارد .قصه های کودکان معمولا در گروه قصه های کوتاه قرار دارد . داستان های کوتاه "هانس کریستین آندرسن" نویسنده ی دانمارکی نمونه ای از قصه های کوتاه کودکان است .

[[page 12]]

انتهای پیام /*