مجله کودک 304 صفحه 35

کد : 119963 | تاریخ : 12/07/1386

سردردم بیشتر شده بود . گویی که توی سرم طبل می کوبیدند ، دیگر حوصله نداشتم برفی را همراهی کنم . او را هی کردم به میان گلّه و خودم خسته و کوفته از دنبال گلّه به راهم ادامه دادم . وقتی که در یکی از کوچه پس کوچه های روستا ، دامدار از پدرم خداحافظی کرد و رفت ، پدرم قدمهایش را آهسته کرد تا من به او رسیدم . پدرم لبخند زنان پرسید : "خوب ، علی جان ! پس نگران برفی هستی ، ها ؟ ببینم برفی الآن کجاست ؟" بااشاره ی دست برفی را در میان گله به پدرم نشان دادم . پدرم به داخل گله رفت . گردن برفی راگرفت و اورا نگه داشت . گلّه به راهش ادامه داد . من هم برای اینکه گله تنها نماند ، از کنار پدرم و برفی گذشتم؛ گله رابه خانه رساندم و به کوچه برگشتم که ببینم پدرم درباره ی برفی چه می گوید . برفی آهسته آهسته داشت به طرف خانه می آمد و پدرم از دور مراقب اوبود . وقتی پدرم به من رسید ، گفت : "فردا که مأموران ترویج آمدند ، برفی را به آنها نشان می دهیم . مثل اینکه مریض است ." با پدرم به خانه برگشتم وگلّه را به آغل بردم . از آغل که بیرون آمدم ، حالم خیلی بد شده بود . تنم از تب می سوخت و سرم گیج می رفت . کمی در حیاط نشستم؛ بعد به سر و صورتم آب زدم ، از پله ه بالا رفتم و وارد اتاق شدم . پدرم به متکایی لم داده بود و چای می خورد . مادرم هم داشت لباس می دوخت که با دیدن من سرش را بلند کرد . و گفت : "خسته نباشی ، بیا چایت را بخور تا با هم برویم گوسفند ها را بدوشیم . . . قصه ی "علی و برفی" همچنان ادامه دارد وحتما متوجه شدید که موضوع آن علمی و بهداشتی است . کتاب را می توانید به قیمت 350 تومان از کتابفروشی های معتبر کودک تهیه کنید و بخوانید . M مثل Mechines (ماشین ها) : ماشین ها وسایلی هستندکه کارهای ما را راحت و آسان می کند یک آچار ، پیچ ، قرقره ، تیر و وسایلی مانند اینها ، ماشین های ساده نام دارند . ماشین های پیچیده ازترکیب چندین ماشین ساده به وجود می آیندن . همه ما شین ها به یک منبع انرژی نیاز دارند تا بتوانند کار کنند . حرکت دادن این توپ سنگین در روی سطح شیبدار طولانی تر ، راحت تراست زیرا نیروی کمتری مصرف می شود .

[[page 35]]

انتهای پیام /*