مجله کودک 306 صفحه 19

کد : 120035 | تاریخ : 26/07/1386

هم ازجا درآمد ، توی گردنش عالمه سیم بود . مامان که صدای افتادن آدم آهنی را شنیده بود با عجله توی اتاق آمد و گفت : "وای وروجک ! ببین چکار کری؟ این هدیه ی دایی جانت بود . دیشب که توخواب بودی آمد این آدم آهنی را هم برای تو آورد من یادم رفته بود آن را به تو بدهم حالا ببین چه به روزش آوردی ! . . . بدتر از این نمی شد ! با دست خودم ، آدم آهنی قشنگم را شکستم . کله ی آدم آهنبی را برداشتم اما هر کاری کردم به تنه اش نچسبید . دلم می خواست خیلی گریه کنم . به کمد نی نی نگاه کردم توی کمد اویک آدم آهنی بود . درست شکل آدم آهنی من ، که چشمهای چراغی داشت و . . . نی نی خواب بود . اما در کمد اسباب بازی هایش قفل بود و کلید دست مامان بود . با عجله رفتم دنبال مامان ، اگر چه می دانستم که هر چه اصرا ر کنم ماما در کمد اسباب بازی ها را باز نمی کند . "ادامه دارد" و . پای دیگری از محل دیگری از بدن آمیب بیرون می آید . مشاهده زندگی وتقسیم شدن آمیب ها توسط میکروسکپ انجام می شود .

[[page 19]]

انتهای پیام /*