
شهر بی خاطره
محمدرضایوسفی
یاد روی ویرانه ها می وزید و خاکی نیم سوخته را با خود به هوا بلند می کرد .
نوید با خانواده اش تازه از راه رسیده بود . دور و براش را خوب نگاه کرد ، همه چیز غریب بود؛ ویرانه هایی که روزی خانه بودند ، خانه های خلوت و خاموش که لابد روزی از صدای شاد کودکان پر بود .
صدای باد در گوش نوید آهنگ غمیگینی داشت .
پدر گفت : "انیجا شهر ماست واین هم کوچه ما ." نوید به سراسر کوچه نگاهی انداخت . فقط یکی دو خانه سالم باقی مانده بود .دلش گرفت . بغضش را فرو داد و پلکهایش راچند بار به هم زد تا اشک را در چشمانش گم کند .
مادر نفسی تازه کرد ، با گوشه ی چادر اشکهایش را پاک کرد وگفت : "درست ده سال پیش ازاین شهر رفتیم ."
نوید فکر کرد آن موقع هنوز به دنیا نیامده بود . تا به حال این شهر را ندیده بود . او درجای دیگری به دنیا آمده بود ، جایی که با اینجا خلی فرق داشت ، هوایش ، خانه هایش ، کوچه هایش و حتی مردمش با مردم این شهر خیلی فرق داشتند .
M مثل Migration (مهاجرت) :
مهاجرت پرندگان وحیوانات از نقاط سرد به گرم و برعکس ، یکی از کارها ی مهمی است که تعدادی از جانداران ، در طول زندگی خود انجام می دهند . در نقشه مهاجرت تعدادی از مهم ترین حیوانات وپرندگان مهاجر را در جهان می بینید . نوعی پرنده در طول عمر خود حدود یک میلیون کیلومتر راه را از مناطق سرد به گرم و برعکس پرواز می کند .
[[page 33]]
انتهای پیام /*