
- مسافرم و از راهی دور آمده ام .
- تا کسی « اسم شب » را نداند ، به شهر راهش نمی دهم . اسم شب را می دانی ؟
پهلوان خراسانی اسم شب را بلد نبود . خواست بگوید که سلطان ابوسعید و وزیرش او را دعوت کرده اند ، اما فکر کرد : « بهتر است به طور ناشناس وارد شهر بشوم و ببینم در این شهر چه خبر است » گفت : « من غریبه ام و اسم شب را نمی دانم . زود بیا پایین و در را باز کن وگرنه چنان بلایی به سرت می آورم که در داستان ها بنویسند ! »
- من باز نمی کنم ، شاید تو بخواهی شهر را به هم بریزی . دروازه بان این حرف را زد و از پله ها پایین رفت .
باد ، ناله می کرد و خاک بیابان را به سر و روی پهلوان می پاشید .
اسب ناآرام ، شیهه می کشید و سم به زمین می کوبید . پهلوان دانست که کسی دروازه را باز نخواهد کرد .
اما هیچ دری به روی پهلوان قصه ی ما بسته نمی ماند . ادامه ی قصه را در کتاب که به بهای 800 تومان منتشر شده است ، دنبال کنید و بخوانید .
الکترومغناطیس ، دانش بررسی امواج رادیو ، تلویزیونی- پرتو ایکس و گرما است .
[[page 35]]
انتهای پیام /*