مجله کودک 320 صفحه 40

کد : 120628 | تاریخ : 04/11/1386

لطیفه در شیرینی فروشی مشتری : « آقا ! من به شما گفتم به من شیرینی تر بدهید . اما اینکه شیرینی خشک است . » شیرینی فروش ، نه آقا ! این همان شیرینی تر است . از بس مانده خشک شده ! » **** دلیل اولی : چرا برای خانه ات کولر نمی خری ؟ دومی : آخر می بینم هر کسی خریده انداخته روی پشت بام ! **** آبگوشت معلم : سعید ، خوب توجه کن : پانصد تومان نخود ، سیصد تومان لوبیا و چهل تومان گوشت خریده ام جمع شان چقدر می شود ؟ سعید : اجازهی یک کاسه آبگوشت حسابی ! **** حکایت از بهارستان جامی حکیمی را پرسیدند که آدمی کی به خوردن شتابد ؟ گفت : توانگر هرگاه که گرسنه باشد و درویش هرگاه که بیابد . **** حکایت از کلیات عبید زاکانی دزدی در خانه ی فقیری می گشت تا چیزی به دست آورد ، در همان حال ، فقیر از خواب بیدار شد و گفت : « آن چه تو در شب تاریکی می جویی ، ما در روز روشن می جوئیم و نمی یابیم . » **** حکایت از بهارستان جامی نابینایی در شب ، چراغ به دست و سبو بر دوش بر راهی می رفت . یکی او را گفت : تو که چیزی نمی بینی چراغ به کارت آید ؟ گفت : چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکند . بهاره کنجکاو فرد 15 ساله از تهران پگاه اکبر اولادی / 7 ساله/ از کرج عاطفه ابراهیمی / 9 ساله/ از قم مبینا روزبهانی/ 7 ساله / از شهرک واوان حسین صیادی از گرمه (خراسان شمالی) طاهره قلی پور / 5 ساله/ از تهران نرگس گاینی / 12 ساله / از قم نفیسه رضا منش / 10 ساله / از قم دل سنگی همیشه سنگ بوده ام از آن قدیم تا به حال زبان من ، همیشه لال نگاه من ، همیشه مات هزاران سال پیش از این دلم را ضربه ای شکست و یک هزار پای پیر شبی در آن تَرَک نشست دو قرن پیش ، یک کلاغ آمد و پشت من نشست نکرد حتی یک نگاه به من و غصه های من و حال ، من نشسته ام در انتظار در انتظار پرنده ای رهگذر تا بگذرد از این محل تا که کند ، نظر لطفی به من گویند که همه دل ها شده اند سنگ خدایا لطفی فرما که دل ها شوند نرم خدایا کاری کن تا دلم هرگز نشود سنگ مونا مددی ، کلاس چهارم از ارومیه ورزش هایی مثل جودو و کشتی که بر پایه ی زورآزمایی شخصی اجرا می شوند ، ریشه در بازی های ورزشی یونان باستان دارد .

[[page 40]]

انتهای پیام /*