
کدو قل قلی
محمدرضا یوسفی
- آی کدو تنبل !
- وای نگو تنبل !
- پس چی بگویم ؟
- بگو تن بر !
- آی کدو تن بر ، تو راه که می آمدی ، ندیدی یک پیرزن ؟
- دیدم و دیدم ، چرا ندیدم ؟ به راه دراز ، به رود پر آب ، چه پیرزنی ، چه غذایی آی آقا شیر ! بخور و ببر آی آقا شیر !
آب از لب و لوچه ی شیر راه افتاد . لیز خورد ، آویزان شد و گفت : « آی کدو تن بر تو را به باران جَرجَر ، مرا ببر به راه پیرزن ! »
کدو تن بر گفت : « به روی چشم ! جستی بزن ، بپر هوا ، زود برو تو دل من ! » آقا شیر غرشی کرد ، به هوا پرید ، رفت و نشست تو شکم کدو تن بر . الک و دولک ، دَلَنگ و دولنگ ، قِل و قِل و قِل ، وِل و ول ، کدو تن بر رفت و رفت و رفت تا رسید به یک گرگ سیاهو شب به شبش آنقدر سیاه نبود . مداد سیاه با همه ی رنگش چنان سیاه نبود . خانم گرگ گفت : « آی کدو تنبل ! »
- وای کدو تنبل !
- پس چی بگویم ؟
اولین کشتی های جنگی که با نیروی بخار حرکت می کرد.
[[page 14]]
انتهای پیام /*