مجله کودک 323 صفحه 14

کد : 120734 | تاریخ : 25/11/1386

کدو قل قلی محمدرضا یوسفی - آی کدو تنبل ! - وای نگو تنبل ! - پس چی بگویم ؟ - بگو تن بر ! - آی کدو تن بر ، تو راه که می آمدی ، ندیدی یک پیرزن ؟ - دیدم و دیدم ، چرا ندیدم ؟ به راه دراز ، به رود پر آب ، چه پیرزنی ، چه غذایی آی آقا شیر ! بخور و ببر آی آقا شیر ! آب از لب و لوچه ی شیر راه افتاد . لیز خورد ، آویزان شد و گفت : « آی کدو تن بر تو را به باران جَرجَر ، مرا ببر به راه پیرزن ! » کدو تن بر گفت : « به روی چشم ! جستی بزن ، بپر هوا ، زود برو تو دل من ! » آقا شیر غرشی کرد ، به هوا پرید ، رفت و نشست تو شکم کدو تن بر . الک و دولک ، دَلَنگ و دولنگ ، قِل و قِل و قِل ، وِل و ول ، کدو تن بر رفت و رفت و رفت تا رسید به یک گرگ سیاهو شب به شبش آنقدر سیاه نبود . مداد سیاه با همه ی رنگش چنان سیاه نبود . خانم گرگ گفت : « آی کدو تنبل ! » - وای کدو تنبل ! - پس چی بگویم ؟ اولین کشتی های جنگی که با نیروی بخار حرکت می کرد.

[[page 14]]

انتهای پیام /*