
روز بعد ،که مرد فقیر برای سرکشی به گنج خود رفته بود ، گودال را خالی دید و خیلی ناراحت شد . مدتی این سو و آن سو را جستجو کرد ، و بعد د رحالی که با هر دو دستش توی سر خودش می زد و اشک می ریخت ، به خانه برگشت . یکی از همسایه ها ، وقتی گریه و زاری مرد را دید ، پیش رفت و گفت : چه شده همسایه ؟
چرا گریه می کنی ؟ !
مرد فقیر تمام ماجرا را برای همسایه اش تعریف کرد . همسایه ، که مرد دانایی بود ، وقتی قصه را شنید ، سری تکان داد و با خنده گفت : دوست من ! این که غصه ندارد ! همین الآن برو یک قلوه سنگ صاف و تمیز بردار ، و آن را به جای جام طلایی ات زیر خاک کن ! وقتی قرار است جام طلایی تو زیر خاک باشد ، و از آن هیچ استفاده ای نشود ، فرق آن با یک قلوه سنگ چیست ؟ !
مرد بینوا با شنیدن این حرف پی به اشتباه خود برد و شرمسار شد .
خط کش و متر ابزار اندازه گیری طول هستند .
[[page 15]]
انتهای پیام /*