مجله کودک 325 صفحه 11

کد : 120819 | تاریخ : 09/12/1386

مهشاد: سلام آیدا،خوبی خواهر جون؟ من اومدم نمی یای استقبالم؟ آیدا؟ آیدا خانم؟ کجایی؟ خوابی؟ بلند شو که ناهار دعوت شدیم... می خوایم برای ناهار بریم خونه مهسا، بلند شو تا من هم یه تلفن به مامان بزنم و ازش اجازه بگیرم. آیدا جان، مهسا منتظرمونه ها... آیدا، عزیزم اونجایی؟ چرا در رو برام باز نمی کردی؟ آیدا؟ نکنه داری باهام قایم باشک بازی می کنی؟ مهشاد به همه جا سر زد. اتاق، دستشویی، حمام، آشپزخانه... اما پس آیدا کجا بود؟ کجا می توانست باشد؟ کجا می توانست برود؟ اصلا اجازه نداشت که جایی برود. او هر روز در خانه بود تا زمانی که .... مهشاد از مدرسه برگردد. مهشاد به همه جا سر زد. حتی به پشت پرده ها و زیر میز. نبود که نبود. حالا مهشاد خیلی نگران شده بود. تلفن را برداشت و شروع به گرفتن شماره اداره مامان کرد. اما هنوز شماره را به طور کامل نگرفته بود که تلفن را قطع کرد. اگر به مامان می گفت آیدا نیست که او هم خیلی نگران می شد. مهشاد شروع به گرفتن شماره شرکت بابا کرد، اما هنوز چند شماره بیشتر نگرفته بود که ... اما آخر بابا هم از آن راه دور چکار می توانست بکند؟ جز این بود که مهشاد با این کارش تنها باعث نگرانی بابایش هم می شد؟ مهشاد نمی دانست باید چکار کند. همین موقع تلفن در دستش زنگ زد. مهشاد: وای اگه مامان باشه چی؟ چی بهش بگم؟ نام رز: الکساندر ارتفاع بوته: تا 2 متر تیپ: بوتهای گل درشت استقامت گل: مقاوم به سرما زمان گل دهی : تابستان تا پاییز

[[page 11]]

انتهای پیام /*