
از پلهها بالا رفتم و گفتم: «من که نمیخواهم او برود، ولی دور شیر آب خیلی شلوغ است.»
مادر سطل را روی زمین گذاشت و در حالی که به اتاق میرفت گفت: «خب صبر کن. خلوت که شد تو برو اب بیار.»
چادرم را از روی نردهها برداشتم و سرم کردم. بعد هم سطل را دستم گرفتم و به طرف در رفتم. در را که باز کردم، مادرم صدایم کرد. نگاهش کردم. کنار پنجره ایستاده بود. لبخند زد و گفت: «مواظب باش توی سرپایینی کوچه تند نروی.»
خندیدم و گفتم: «چشم، من که بچّه نیستم.»
کوچه مثل همهی روزهایی که آب قطع میشود شلوغ بود. هر کس با ظرفی از خانهاش بیرون میآمد و با شتاب به طرف شیب کوچه حرکت میکرد. جلو در ایستادم و به کوچهای که خودش را از زیر پای من به طرف پایین خم کرده بود نگاه کردم و آه کشیدم. پایین رفتن از کوچه هیچ، بالا آمدن ازان دردسری بود که نگو. همه حرف میزدند. کوچه پر از سر و صدا شده بود، بابا که بود، هر شب که به خانه میآمد وقتی میگفتم: «آب آوردن از سربالایی سخت است.» میگفت: «زندگی سخت است دخترم. تا مزهی سختی را نچشی، مزهی زندگی را نمیفهمی. تازه وقتی
نام رز: گلوکا
ارتفاع بوته: دو متر
تیپ: وحشی
استقامت گل: بسیار مقاوم
زمان گل دهی: اواسط تابستان،
گل دهی در پاییز
[[page 34]]
انتهای پیام /*