
همه با خوشحالی گفتند: «آری، بگو!»
صالح گفت: «اگر این بتها خواستهی من را انجام دادند، من از میان شما کوچ میکنم. امّا شما هم از خدای من تقاضایی کنید، تا خدای من تقاضای شما پاسخ دهد.»
سر و صدای مردم از هر طرف بلند شد.
- درست است، درست میگویی صالح!
یکی از پیران قوم ثمود جلو آمد. دور تا دور او پر از میزهای میوه و شراب و غذا بود. او گفت: «ای صالح اکنون تقاضایت را بگو!»
صالح رو به بت بزرگ کرد و گفت: «ای بت بزرگ من در دلم تقاضایی دارم، تو آن را انجام بده.»
سکوت سنگینی به لبها نشست. بت جوابی نداد. صالح با لبخند پرسید: «چرا این بت به من جواب نمیدهد؟»
چند نفر از مردم گفتند: «خواستهات را از بت دیگر بخواه!»
صالح جلوی بت دوّم رفت و خواستهاش را گفت. از آن بت سنگی هم جوابی نیامد. فریاد مرد بلند شد:
- ایبتها هم اکنون جواب او را بدهید!
- ای بتها خواستهی صالح را برآورده کنید!
- چه شده، چرا پاسخ نمیدهید؟!
ناگهان عدهای از مردها لباسهای خود را درآوردند. بعد جلوی بتها در میان خاک غلتیدند. خاک بر سر خود پاشیدند و با ناله، امام آرام گفتند: «ای بتهای عزیز، اگر پاسخ ما را ندهید صالح به ما خواهد خندید و ما رسوا خواهیم شد.»
هیچ بتی به حرف نیامد. عرق سردی سر و صورت بزرگان قوم را پر کرده بود. صالح خوشحال بود. بزرگان از خجالت، سر خود را پایین گرفته بودند.
نام رز: مارچسا
ارتفاع بوته: یک متر و بیست سانتی متر
تیپ : رزهای قدیمی
استقامت گل: بسیار مقاوم
زمان گل دهی: تابستان تا پاییز
[[page 9]]
انتهای پیام /*