
آخر شب خسته میشویم و زود خوابمان میبرد. اما تو چی؟... از کلهی
سحر تا آخر شب لم میدهی روی تخت و تکان نمیخوری!
معلوم است که آخر شب بیخوابی میزند به کلهات!
بالش فکری کرد و گفت: «خوب! حالا چکار کنم؟» به
پنجره نگاه کرد. صبح شده بود. رادیو خودش را روشن
کرد و یک آهنگ ورزشی پخش کرد و به بالش گفت: «بلند
شو دور اتاق بدو! ورزش کن! یک... دو سه... چهار...» بالش که
خیلی چاق بود. با زحمت میدوید و خودش را این طرف و
آن طرف میکشید. همهی وسایل از دیدن او خندهشان
میگرفت. وقتی ورزش تمام شد کمد به بالش گفت: «برای شروع
عالی بود. حالا هم نباید استراحت کنی! باید حسابی خودت را خسته کنی! قربان دستت بیا لباسهای توی دل من را مرتب کن!» متکا دست به کار شد. وقتی لباسهای کمد را مرتب کرد، لباسشویی گفت: «قربان دستت این رختچرکها را بریز توی دل من! امروز اصلاً حوصلهی کار کردن ندارم! متکا دست به کار شد.
خانم ساعت گفت:«سیم من پیچ خورده، آن را درست کن!»
آقای در گفت: «لولاهای من روغن کاری میخواهد. زحمتش
را خودت بکش!» خانم قابلمه گفت: «شعلهی اجاق را برایم
کم کن!» و... همهی وسایل از فرصت استفاده میکردند و
کارهایشان را گردن آقای متکا میانداختند. آقای متکا
آن روز آنقدر کار کرد که هنوز شب نشده خسته و بیحال
روی تخت افتاد و خوابش برد. او به جای همهی وسایل خانه
کار کرده بود. وسایل هم از اینکه میدیدند او بالاخره خوابش
برده خیالشان راحت شد. اما حالا یک مشکل جدید داشتند. هیچکدام از آنها امروز
اصلاً کار نکرده بودند و دست به سیاه و سفید نزده بودند. به همین خاطر هیچکدام
خوابشان نمیبرد. حالا نوبت آنها بود که بیدار بمانند و به صدای خروپف آقای بالش
گوش بدهند!
(ادامه دارد)
نام پرنده: اردک وود
اندازه: 43 تا 48 سانتیمتر
گستردگی در جهان: آمریکای شمالی
زیستگاه: دریاچهها و رودخانهها
غذا: گیاهان، دانههای خوراکی، میوهها، حشرات
سایر ویژگیها: 10 تا 15 تخم میگذارد
[[page 15]]
انتهای پیام /*