
سامان گفت: «اول بگویید خوشگل است یا نه؟» مامان گفت: «بله، خیلی قشنگ است.با رنگ پیراهنت هم جور در میآید. حالا میگویی آن را از کجا آوردهای؟»
سامان لبخندی زد و گفت:
«از یک آقایی گرفتم. از همین آدمهایی که به
آنها ولگرد میگویند.»
ابروهای مامان و پریسا از تعجب بالا
پریدند: «ولگرد!»
سامان گفت: «نه ، ببخشید. اشتباه کردم.
میخواستم بگویم: دورهگرد. صد تا از
این سوتها داشت. هم سوت داشت، هم
شکلات، هم بادکنک، هم فرفره؛ ولی من
این را گرفتم. خوب است؟»
پریسا با اخم پرسید: «گرفتی یا
خریدی؟»
سامان گفت: «چه حرفهایی
میزنی! مگر من پول داشتم!
آقاهه خودش داد.»
به من گفت: «چون پسر
خوبی هستی، این را به تو میدهم.»
مامان گفت: «از کجا میدانست پسر
خوبی هستی؟»
سامان گفت: «میدانست دیگر.
چند تا سؤال پرسید. همه را جواب دادم.» پریسا چند قدم جلو رفت و گفت: «مثلاً چی پرسید؟»
سامان چند قدم عقب رفت و گفت:
«مثلاً اسم بابا و مامان، اسم خواهرها و
نام پرنده: قوش کوچک یا قرمز
اندازه: 14 تا 18 سانتیمتر
گستردگی در جهان: شمال هند، نپال، ویتنام و تایلند
زیستگاه: مناطق تا ارتفاع 1700 متر
غذا: حشرات، پرندگان کوچک
سایر ویژگیها: چهار تا پنج تخم میگذارد.
[[page 34]]
انتهای پیام /*